از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

حالا که می روی
این دل وامانده ی مرا هم با خودت ببر؛
زیاد جا نمی گیرد!
برسانش حوالی حریمش،
گوشه کناری رهایش کن و برگرد...
بگذارش در ورودی باب الجواد سرگردان بچرخد،
یا در صحن جامع تلوتلو بخورد،
یا در مسجد گوهرشاد، زل بزند به گنبد!
متبرکش کن به ضریح؛
یا اینکه گرهش بزن به پنجره فولاد.
خواستی بنشانش در دارالزهد،
یا حداقل چالش کن در بهشت ثامن!
فقط از اینجا دورش کن و برسانش دست طبیب...

پ.ن۱. ما را به سخت جانی خود این گمان نبود...
پ.ن۲. مخاطب خاص دارد ولی از هرگونه مخاطب عام هم استقبال می کنیم اگر زحمت بکشد!

۷ نظر سه شنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

طوطیی با زاغ در قفس کردند و از قبح مشاهده او مجاهده می برد و می گفت: این چه طلعت مکروه است و هیات ممقوت و منظر ملعون و شمایل ناموزون؟ یا غراب البین! یا لیت بینی، و بینک بعد المشرقین.
عجب آنکه غراب از مجاورت طوطی هم بجان آمده بود و ملول شده، لاحول کنان از گردش گیتی همی نالید و دستهای تغابن بر یکدیگر همی مالید که این چه بخت نگون است و طالع دون و ایام بوقلمون، لایق قدر من آنستی که بازاغی به دیوار باغی بر خرامان همی رفتمی.

پارسا را بس این قدر زندان                                    که بود هم طویله رندان

این ضرب المثل بدان آوردم تا بدانی که صد چندان که دانا را از نادان نفرت است نادان را از دانا وحشت است.

زاهدی در سماع رندان بود
زان میان گفت شاهدی بلخی
گر ملولی ز ما ترش منشین
که تو هم در میان ما تلخی

گلستان سعدی - باب پنجم؛ در عشق و جوانی
با تخلیص!

پ.ن. گلستان داده ای دست ما اون وقت خودت الان...پ.ن خصوصی: توضیح بیشتری هم لازمه؟!

۳ نظر يكشنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

امام باقر علیه السلام:

اذا علم الله حسن نیة من احد، اکتنفه بالعصمة
هرگاه خداوند متعال در کسى حُسن نیّتى ببیند ، او را با عصمت حفظ می کند.

بحارالانوار

 

پ.ن۱. حکما مشکل از این جاست... نمی بیند... نیست که ببیند...

 پ.ن۲.
نگاه کودکی ات دیده بود قافله را
تمام دلهره ها را تمام فاصله را
چه کودکی ِ بزرگیست اینکه دستانت
گرفته بود به بازی گلوی سلسله را...
- سید حمید برقعی -

۲ نظر شنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

 

نوشته است در منوی Trends:

From your 203 subscriptions, over the last 30 days you read 5,735 items, clicked 72 items, starred 0 items, shared 52 items, and emailed 56 items
Since May 1, 2010 you have read a total of 26,724 items

دلم برای خودم سوخت! مخم سوت ممتدی کشید و ...


 پ.ن. نه رمه ای به صحرا برده ام/ نه در صحرایی آرمیده ام / این گونه که روزگار می‌گذرانم/ در چهل سالگی/ پیامبر نخواهم شد...
(محمدمهدی سیار)

بعدالتحریر: روحت قرین رحمت حضرت آیت الله! می گفت: +میخای همش بشنوی! ها؟ بشنوی... بشنوی ... کی عمل بکنی؟
بعداز این که پرده برداشته شد. اون وقت می خای عمل بکنی؟...
...

۴ نظر جمعه ۲۱ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین


حالا که تا دیار تو ما را نمی برند
ما قلبمان شکست... حرم را بیاورید...!
 

 

پ.ن. دریاب آقا نوکر بی دست و پا را
        لانه بده در کوی خود این آشنا را...

* بیت متن از جناب سهرابی است و عکس هم برای مجید عزیز ! بیت پ.ن. را نمی دانم!

۲ نظر جمعه ۲۱ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

-35-
بسم الله

إن الذین لایؤمنون بالآخرة زینا لهم أعمالهم فهم یعمهون.
اولئک الذین لهم سوء العذاب
وهم فی الآخرة هم الأخسرون...

نمل4و5 +

آرشیو قرار شب های جمعه

۱ نظر پنجشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین


هرکسی یک عشقی دارد، اما خیلی کمند آدم هایی که به صراحت دنبال عشقشان بروند. مثلا یکی عاشق رانندگی است، می رود دنبال حرفه بی تحرک کاسبی. یکی عاشق کاسب شدن است، به عشقش پشت پا می زند، می شود پزشک. البته هیچ وقت آدم نمی تواند از عشقش به طور کامل دست بکشد. شاید برای همین باشد که خیلی از کاسب ها خودشان با اتومبیل به دنبال اجناس می روند و یا خیلی از پزشکان مثل کاسب ها در مطب شخصی شان طوری می نشینند که انگار پشت دخل دکان نشسته اند. آدم باید عاشق باشد، یا حداقل عاشق پیشه باشد تا بتواند به صراحت دنبال عشقش برود و در این راه البته از خیلی از چیزها باید بگذرد...

ناصر ارمنی - داستان زمزم - رضا امیرخانی

پ.ن. بعد پنج سال دوباره "ناصر ارمنی" دست گرفته ام! برای لحظه های این روزهایم چیزی بهتر پیدا نکردم در کتابخانه در یک نگاه! سرم را گرم کرده ام تا "ارمیا" به دستم برسد تا برای بار سوم...

* از متن داستان

۵ نظر چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

هیچ کس نیست که بگوید هیچ چیز نمی دانم، [اگر بگوید] دروغ می گوید!
هر کسی هست، غیر معصوم، بعضی چیزها را میداند و بعضی چیزها را نمیداند؛
آن چیزهائی را که می داند اگر عمل کند، آن چیزهایی را که نمی داند می فهمد...

آن چیزهایی را که می دانید، عمل کنید؛
و آن چیزهایی را که نمی دانید، از حالا توقف کنید و احتیاط کنید تا روشن شود.
وقتی به آنها عمل کردی روشن می شود؛
به همان دلیلی که اینها را برای شما روشن کرد، آنهای دیگر را هم روشن می کند.

حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه

پ.ن. حرف مهمی بوده که یکی از "امناءالرسل" با این همه علم هربار بر آن تاکید می کرده، لابد! فیه تامل...
بعدالتحریر: خود این علم هم از آن علم های واجب العمل است البته!

۱ نظر چهارشنبه ۱۹ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین


دوستان را در دل رنج ها باشد که آن به هیچ داروی خوش نشود،
نه به خفتن و نه به گشتن و نه به خوردن؛
الا به دیدار دوست که
"لِقاءُ الخَلیل شِفاءُ العلیل"

پ.ن. به بهانه ای برای اولین بار سر زده ام به "فیه ما فیه"...

۴ نظر سه شنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

کجایی برادر که عجیب تنگ شده این دنیا...
دلم غار می خواهد! یک غار کوچک ولی دنج هم کفایت می کند!
تو که رفته ای وسط آن همه آدم غار ساخته ای برای خودت؛
برای غار ما هم دعا کن...

پ.ن خصوصی
اس ام اس دیشبت عجیب چسبید، عجیب! به هر که به ذهنم رسید گفتم که بخواند نماز "و واعدنا" را تا برایش طواف کنی...

پ.ن عمومی
"شاید از آمال زندگی هر فرد داشتن یک حبیب باشد یا این که حبیبی باشد برای دیگری. توفیری ندارد. مهم در بزنگاه هاست که او را بخواند یا بخوانندش که: الی الحبیب..."
این دو سه جمله معرفی وبلاگی بود که قرار بود زمانی غاری باشد؛ دیر پیدا شد و زودتر تعطیل! بهانه ای شده برای "تگ" معمول این روزها، "الی الحبیب..."

۵ نظر يكشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

ما آزموده ایم در "این" شهر بخت خویش...
بیرون کشید باید از "این" ورطه، رخت خویش...

"این"جا برای از تو نوشتن هوا کم است...

پ.ن۱. یادم باشد از دکتر بخواهم در مقالات جناب چامسکی غور کند ببیند آیا "این"های این ابیات هم شامل قواعد RT می شوند یا نه؟! شاید "اینترنت" بوده و حشو بوده و محذوف شده و جناب حافظ و محمدعلی بهمنی را رسانده به یک "این" خشک و خالی؟!

پ.ن۲. خانه تکانی کرده ام! تاثیر عینک نیست، می دانم!
تاثیر کیست را هم!

پ.ن۳. منه التوفیق!

۰ نظر شنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

الناس نیام! فاذا ماتوا انتبهوا...

به قول قدیمی ها؛ خواب، خواب میاره...

فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْرَى...


پ.ن. نتیجه می دهد...

۴ نظر شنبه ۱۵ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

در راستای بهانه پست قبل؛

بعضی چیزها هیچ وقت ارزش از دست نمی دهند و تکراری نمی شوند و بی تفاوت نمی شوی، به شرطی که دست کاری نکرده باشی البته.
همان که آن صدیق مصدق گفت: کفی بالموت واعظا...

آشنایی فوت کرده و هوای خانه تنگ شده... لطف می کنید اگر فاتحه ای نثار روحش کنید.

پ.ن. بی ربط: بعد از عمری آزمون تستی دادن هنوز هم جابه جا وارد می کنم! خدایا این سقلمه هایت را از ما دریغ نکن...

۲ نظر جمعه ۱۴ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

در عجبم از این خاصیت ذهن انسان در عادی کردن موضوعات برای خود...
دور و برم و در و دیوار اتاق را که "کمی" با دقت نگاه می کنم بعضی چیزها جدیدند برایم! انگار نه انگار روزها و هفته ها و ماه هاست که در کنارشان زندگی می کنم.
به "تلک الدار الآخرة..."ی نگاه می کنم که به کمد چسبانده ام. یکی عین آن که برای عزیزی خریدم و به گمانم مدتی است برداشته از دیوار اتاقش. - شاید به همین خاطر که می گویم -
به پوستر حرم نگاه می کنم. "راه تو خون می طلبد مرد کیست؟" نوشته اند بالای طرحی از شش گوشه...
"مهدی" معلی نوشته ای که زیرش "الفلک الجاریه..." نقش بسته!
تصاویر حضرت روح الله و آقا و سیدحسن و حاج عماد که کنار هم اند...
طرح کاشی آبی حرم امام رضا علیه السلام که لااقل این روزها - که اتاق حجره ای شده برای خودش! - تمام مدت روبروی چشمانم بوده اند... این را هم دوتایی خریدیم از مرکز هنری آستان به گمانم!
قاب حضرت بهجت که دست نوشته ای روی آن است و دو ماهی هست از نشر معارف گرفته ایم...
احادیثی که نوشته ام و گوشه و کنار چسبانده ام...
بک گراند لپ تاپ و موبایل که جای خود دارند!
بگذریم از پلاک دایی و کتاب هایی که زل زده اند به چشمانم...

نتیجه، کندن و کنار گذاشتن این ها نیست. شاید نتیجه این باشد که چند وقت یک باری باید متوقف شد، نگاهی به دور و برانداخت، گردگیری کرد از دکور "دل" تا راحت تر دیده شوند و "دل"ت بیاید دست دراز کنی و نزدیک تر بیاریشان...!

پ.ن1. شاید اثر عینک جدید باشد این نگاه!
پ.ن2. وجدان کردم که "من عمل بما علم، اورثه الله علم ما لم یعلم". جایت خالی حضرت آیت الله!
پ.ن3. چه می شود که بعضی ها تکراری نمی شوند؟ ریشه در چه دارد...؟
پ.ن4. تربیت پروسه است عزیز!
پ.ن5. چقدر هنوز پی نوشت دارم...

۶ نظر جمعه ۱۴ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز...

پ.ن. لطفا اصرار نفرمایید!
پ.ن۲ . "بهانه ها" زیاد شده اند این "روز"ها...

۸ نظر پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

-34-
بسم الله

أفمن کان مؤمنا کمن کان فاسقا؟
لایستوون!

أماالذین آمنوا و عملوا الصالحات؛
فلهم جنات المأوی،
نزلا بما کانوا یعملون.

وأما الذین فسقوا؛
فمأواهم النار...
کلما أرادوا أن یخرجوا منها أعیدوا فیها،
وقیل لهم ذوقوا عذاب النار الذی کنتم به تکذبون.

سجده18تا20دعا!

آرشیو قرار شب های جمعه

۱ نظر پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

از لحظه ای که بی تو به هم ریخت فال من
اردی جهنمی شده تقویم سال من

شک می کنم به قهوه و راضی نمی شوم
بیرون کنند ساده تو را از خیال من

امشب جنوب غربی چشمان تو عزیز
بارانی است مثل هوای شمال من

"بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش"
این دفعه هم دوباره همین است فال من

حافظ تو و تبانی این فالگیر پیر!
آن هم برای نیت پاک و زلال من؟

من معتقد نمی شوم امشب به فال ها
اردی بهشت تازه ی تقویم سال من!

شعر از ناهید بیدخوری - انتشار در دفتر 11 شعر جوان

پ.ن. این پست مخاطب ندارد. صرفا زبان شعر خیلی قشنگ بود و البته بیت سومش! بهانه است دیگر! گیر نده آقا سید!

۴ نظر چهارشنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

سلام
دو تا سؤال داشتم.

میشه کنج حرمت، گوشه قلب من باشه؟
میشه قلب منو مثل گنبدت طلا کنی؟

منتظرم...

 پ.ن. سؤال را عربی بخوانید لطفا!

 

۷ نظر سه شنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

بعدازظهری گوشیم زنگ زد، اون گوشیم! مثل چند وقت اخیر با اکراه جواب دادم! سلام کردم.
گفت سلام. آقای ...؟ گفتم بفرمایید.
گفت بهمن هستم. آرایشگر. خواستم بگم جام عوض شده. دیدم شمارتون تو دفترچمه گفتم خبر داده باشم از این به بعد خواستی بیای بیا فلان جا.
تشکر کردم!
به روش نیاوردم که دو سالی هست که پیشش نمیرم دیگه از بس که موقع اصلاح حرف می زد و در مورد تمام مسائل دنیا نظر می داد و سوال می پرسید! ولی به این فکر کردم که یعنی واسه بعضی ها دو زار "سود" هم نداریم که لیست شماره هاشون رو یه چک بکنن شاید یه زنگی هم به ما بزنن؟!
(احتمالا این دفعه یه سر بهش بزنم، اگه دو ساعت وقت خالی پیدا کردم البته!)

پ.ن. ندارد! هرچی خودت صلاح می دونی بذار!

۴ نظر دوشنبه ۱۰ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین

این به عهده علماء اسلام و محققین و کارشناسان اسلامی است که برای جایگزین کردن سیستم ناصحیح اقتصاد حاکم بر جهان اسلام، طرح ها و برنامه های سازنده و دربرگیرنده منافع محرومین و پابرهنه ها را ارائه دهند و جهان مستضعفین و مسلمین را از تنگنا و فقر معیشت به درآورند.

صحیفه نور؛ ج 20، ص 128

پ.ن. دیدن این جملات در اول کتابی که تازه شروع کرده ام به خواندن فقط نوستالژی کتاب های دوران دانش آموزی را نداشت. مهم تر حسی بود که القا کرد این جمله و تصویر همراهش؛ که استاد عزیزم در تمام یک ساعت و نیمی که پرشور و حرارت درباره هارمونیک های کروی و نقش آن ها در محاسبه گرانش زمین و ... صحبت می کرد، عاجز بود از القایش!!

۱ نظر يكشنبه ۹ آبان ۱۳۸۹
امیرحسین