از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

۹ مطلب در بهمن ۱۳۸۹ ثبت شده است


إحذَر أن یَراک اللهُ عند المعصیة،
و یَفقِدَکَ عند طاعَتِه،
فَتَکونَ مِن الخاسرین...

بر حذر باش از آن که خداوند در معصیتی ببیندت،
و از طاعتش غایب بنگرد،
که از زیانکاران خواهی بود...

ح383
سه صلوات تقدیم به رسول اعظم -صلی الله علیه و آله-

آرشیو قرار شب های جمعه

۳ نظر پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


باید کوچه پس کوچه­های ذهن و دلم رو بگردم ببینم تمام این چند ماه که گذشت و خصوصا یک ماه اخیر، غیر این حدود 600 ساعت مطالعه ثبت شده و شش کیلو اضافه وزن و ده پونزده عنوان جدید کتابی که به کتابخانه اضافه شد و شب­هایی که دیر خوابیدم و صبح زود بیدار شدم و ابضا شب­هایی که زود خوابیدم و صبح دیر بلند شدم!، سفرهایی که نرفتم و ضریح­هایی که نبوسیدم و دوستانی که ندیدم و ... این وبلاگ خاک خورده و این گودر 1000+ و این هفتاد هشتاد فالوئر یهویی! و ... چیز دیگری هم داشته یا همه این­ها خلاصه می­شود در یک عدد سه، دو و یا حتی یک رقمی...؟!

 

پ.ن. و لا تجعل الدنیا اکبر همنا...

۸ نظر پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


نگارنده سطور این خانه مجازی به مدت ده دوازده روز به غاری پناه خواهد برد برای تتمه روزگار باقی مانده تا آزمون آخر!
محتاج دعای شماست!
قرار شب های جمعه این هفته در اصل پیامکی اش برپاست ان شاالله. برای اینجا هم یا زحمتش بر دوش عزیزی می افتد یا با تاخیر...

۶ نظر شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین

نمازجمعه امروز، یاد خاطرات تمام صبح­های سردی بود که مادر دو جفت، و حتی سه جفت جوراب به پایم می­کرد و دو تا شلوار! با پوشیدن زیرپوش و پیراهن و لباس کاموایی و کاپشن تقریبا مطمئن می­شدی منفذی برای سرما نمانده، البته در منزل! دستکش که جزء اصلی بود و کلاه، از همان­هایی از سر داخل می­شد و تا گردن پایین می­آمد و فقط دو تا چشم بیرون نگاه می­داشت و نقابش زود می­شکست، آخرین زره مادری بود که با دخترش به قسمت خواهران می­رفت، برای پسری که می­ماند با پدرش در جنگ با سرما!
سرمایی که آن روزها از قنوت دوم به کف پاهایم وارد می­شد، همانی است که عید فطر را دوست­داشتنی­ کرده برایم. سرمایی که چند سالی است به پوست کلفت شده کف پای آن پسرک گزندی وارد نمی­کند! سرمایی که امروز کمی حس شد، با لرزش دست سجاد در سجده­های نمازجمعه!

۵ نظر جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین

۷

قوله علیه السلام:
إِنَّ وَلیَّ محمّدٍ مَن أطاع اللَّهَ وَ إِن بَعُدَت لُحْمَتُه؛
و إِنَّ عدوَّ محمّدٍ مَن عَصَى اللَّهَ وَ إِن قَرُبت قَرابَتُه.
همانا دوست محمد -ص- کسی است که خدا را اطاعت کند،
هرچند پیوندش با او دور باشد؛
و دشمن محمد -ص- کسی است که خدا را نافرمانی کند،
هرچند خویشاوندی­اش به او نزدیک باشد.
حکمت 96
دعا...

آرشیو قرار شب های جمعه

۰ نظر پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


بسم الله

قل:
إِن کُنتُم تُحبّون اللّه؛
فَاتّبعونی یُحببکُم اللّه و یَغفِر لَکُم ذُنوبَکُم
و اللّه غفور رحیم...

- ای پیامبر! - بگو:اگر خدا را دوست مى‏دارید پس پیروى از من کنید تا خدا نیز شما را دوست بداردو گناهانتان را ببخشاید،
و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است...


* رونوشت به عزاداران!

۰ نظر سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین

حس و حال بعد از آخرین امتحان دوره­ی کارشناسی یک چیزی بود در مایه­های آخرین امتحان مقطع راهنمایی و آخرین امتحان نهایی سوم دبیرستان و بعد از کنکور کارشناسی و ... که اگر بخواهم بشمارم این آخرین­ها را، تمامی ندارند.
وجه مشترک همه­ی این لحظات، حس "پایان" نیست، این است که بیش­تر فکر می­کنی به این­که: "ثم ماذا؟!" انگار مطمئنی که این بار هم آخرین "آخرین" نبوده. وای از لحظه­ای که مطمئن شوی واقعا به "آخرین" رسیده­ای و "قلة الزاد" و ...

 پ.ن1. این "مهندس" شدن، شاید بیشتر به این درد بخورد که روی سنگ قبر بنویسند: مرحوم حاج کربلایی مهندس امیرحسین ......، مثل سنگ دوست خدابیامرزمان. شاید دلی بیشتر سوخت!
پ.ن مهم­تر از متن: رحم الله امرئ علم من این و فی أین و إلی أین...

۵ نظر شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


۶

شَتّانَ مَا بَیْنَ عَملین:
عَمَلٍ تَذهَبُ لَذَّتُه و تَبقی تَبِعَتُه
و عَمَلٍ تَذهَبُ مَؤونَتُه و یَبقی أجرُه ...

چقدر فاصله است بین دو عمل:
عملی که لذتش می­رود و کیفرش می­ماند،
و عملی که رنجش می­رود و پاداش آن باقی می­ماند...

 حکمت۱۲۱

آرشیو قرار شب های جمعه

۹ نظر پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


در عرشه سفینه­ات ای نوح کربلا
جایی برای آدم کشتی­­ شکسته هست...؟

۴ نظر دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین