آن روز تا چشم کار می کرد جمعیت بود و جمعیت. عکس های آیت الله بود که بر در و دیوار نصب شده بود. بین آن همه تصویر، از شلوغی و ازدحام جمعیت تا بنرها و عکس ها، ماشین حمل تابوت، چهره های گریان و بهت زده، نوحه ها و سینه زنی ها و ...، یک تصویر بیشتر از بقیه در یاد ِ من مانده. تصویر یک بنر...
من ای صبا ره ِ رفتن به کوی دوست ندانم
تو می روی به سلامت... سلام ما برسانی...
همه ی تصویر یک تکیه گاه بود، با بهجت و بی بهجت. این یعنی تمامِ حسرتِ من...
پ.ن. عکسی غیر این پیدا نکردم، فضلاً از این که باکیفیت تر!
یک سال قبل نوشته بودم (+)
پ.ن. شاه، بار داده...