از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

۶ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است

تشنه ام... ساقی شکسته سبو!
جرعه آبی بده اگر داری...

پ.ن. دل است دیگر! یک دفعه می گیرد، دستش از همه جا که کوتاه می شود، کلمات را نذر دستان عباس می کند...
دخیل... دخیل... (
+)

۶ نظر يكشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۰
امیرحسین


 و قال علیه السلام
 الرَّحیلُ وَشیک‏...

و درود خدا بر او، فرمود:
کوچ کردن نزدیک است...

حکمت ۱۸۷

آرشیو قرار شب های جمعه

 پ.ن. همین!

۰ نظر پنجشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۰
امیرحسین

دیروز صد و ده روزه شدی عزیزم، روز میلاد امام رضا بود. همان روزی که فهمیدم آمدنی هستی، فقط به ذهنم رسید به خیر رسیدنت را نذر امام رضا کنم.
این صد و ده روز بزرگ شده ای. قد کشیده ای ماشاءالله! چند وقتی می شود یاد گرفته ای که سر و صدا تولید کنی با دهانت. کم کم قیافه ها را هم که می شناسی. دیوانه ی خنده هایت شده ام وقتی با خنده ات نشان می دهی که می شناسی مان. خلاصه که مردی شده ای برای خودت ماشاءالله!
راستش را بگویم لطف خدا را "می دیدم" همان روزهایی که رسیدی و هرچه گذشت بیشتر از قبل حسش کردم. خدا را شکر بابت هر بار که در آغوشت می گیرم و آرام می شوم...
راستی! هیچ می دانستی برای من هم سن خیلی چیزها هستی؟ از سی و یک خرداد روزها را با سن تو شمرده ام تا امروز که شده صد و ده. تو که می دانی؟! 

محمدطه
لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم...

پ.ن. برای دلِ خواهر عزیزم که کامنت گذاشته بود: چرا کم می نویسی از محمدطه؟

۹ نظر يكشنبه ۱۷ مهر ۱۳۹۰
امیرحسین

...
خورشید، سر در پیرهن، از سمت «پایین پا»
هر شب سلامی می دهد، پابوس می آید

تسبیح در دست از دل «صحن عتیق» ات ماه
هر صبح با «یا نورُ یا قُدّوس» می آید

این زاغکی که شد دخیل پنجره فولاد
نقاره بردارید که طاووس می آید

دل کندن از دامان تو سخت است و زائر، باز
از شهر تو با اشک و با افسوس می آید...

بریده ی غزلی از سیدمحمدمهدی شفیعی(+)

پ.ن. سال قبل این روزها توفیقی شد و «سفرنامه ای برای همه پابوسی ها» نوشتم.(+ تا + !)
این یک سال، لطف و مرحمت امام رئوف را فراوان دیدم. مخصوصاً این روزها...
اما حیف که لیاقت عرض ادب و تبریک بیش از این را نداشته ام.
به بزرگی ات...

۲ نظر شنبه ۱۶ مهر ۱۳۹۰
امیرحسین

فَلیَکُن سُرُورُکَ بما نِلتَ مِن آخِرتِکَ
وَ لیَکُن أَسفُکَ عَلى ما فاتَکَ مِنهَا؛
وَ ما نِلتَ مِن دُنیاکَ فَلا تُکثِر بِه فَرَحا
وَ ما فاتَکَ مِنها فَلا تَأْسَ علیه جَزَعا.
وَ لیَکُن هَمُّکَ فیما بَعدَ المَوت‏…

به آن چه از آخرتت که به آن رسیده ای شاد باش،
و بر آن چه که از آن از دست رفته به غم بنشین؛
به آن چه از دنیا که به آن می رسی زیاده خوشحالی مکن،
و بر آن چه در دنیا از دست مى‏دهى بیش از حد غمگین مشو.
و باید همّتت بر آن چه بعد از مرگ است باشد ...

نامه ۲۲

آرشیو قرار شب های جمعه

۰ نظر پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۰
امیرحسین

بسم الله الرحمن الرحیم

وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ
أَفَلَا یَعْقِلُونَ؟

صدق الله العلی العظیم

یس - ۶۸

پ.ن. مطلب مرتبط +
ننوشتن هم لذت بخش است. مثل نوشتن!

۱ نظر يكشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۰
امیرحسین