از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...


دانشجوی پزشکی است، دانشگاه علوم پزشکی تهران! چند صفحه گزارش نوشته بود از وضعیت بهداشتی - درمانی منطقه و برنامه­ی سه ساله­ای ارائه کرده بود برای ارتقای سلامت آن روستا و روستاهای اطراف.
ابتدای گزارش، به تیتر درشت نوشته بود:

السّلامُ علی مَن جَعَل اللهُ الشِّفاءَ فی تُربَتِه...

سلام به این آقای دکتر و همه­ی پزشکانی که افتخارشان شده درمان ولی نعمتان و گرفتن دستان پینه بسته شان!

۲ نظر شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۹
امیرحسین


اینجا و کلماتش، تا دو هفته آینده، در رهن کسانی خواهد بود که از آن­ها، حرف­ها و اعمالشان نکته­ها آموخته­ام در طول این سال­ها، خصوصا طی 4 سال گذشته؛ در مسافرت­های جهادی.
پرونده­ای با عنوان:

رضوانٌ من الله اکبر...

۳ نظر شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۹
امیرحسین

سال قبل، من و مصطفی تمام این روزها با هم بودیم، درگیر مشغول. صبح تا ظهر درگیر نامه و جلسه و ... بودیم. ظهر تا عصر با جلسات داخلی مشغول بودیم و شب­ها در فضای مجتمع برنامه می­ریختیم برای فردا! این وسط بعضی وقت­ها هزار کیلومتر می­کوبیدیم تا شرق و می­گشتیم روستاها را و جلسه می­گذاشتیم و بحث می­کردیم و دوباره برمی­گشتیم هزار کیلومتر سرجای اول! یک باری هم در بازگشت، پابوس مشرف شدیم و ...
دیروز که مصطفی را تا فرودگاه رساندم، تمام مسیر به آن روزها فکر می­کردم. حالا، دیروز مصطفی به پابوس ختم­المرسلین رفت و طوف حرم؛ و من ماندم و یک بغل کم توفیقی و التماس دعا و یک خاور کار روی زمین مانده تا 20 روز آینده! سفرت به خیر و زیارتت قبول و سعیت مشکور، معاونت مخلص همه امور بر زمین مانده مسافرت جهادی!

پ.ن. این­ها را اینجا نوشتم، که اگر مصطفی بود هم زیاد اهل وبگردی نبود!

۴ نظر جمعه ۶ اسفند ۱۳۸۹
امیرحسین

10

أیها الناس!
الزّهادَةُ قِصَرُ الاَمَل،
و الشّکرُ عند النِّعَم،
و الوَرَعُ عند المَحارم...

ای مردم!
زهد عبارت از کوتاهی آرزو،
شکر نزد نعمت،
و کناره گیری از محرمات است...

خطبه 80

آرشیو قرار شب های جمعه

۰ نظر پنجشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۹
امیرحسین


خودم را که چه عرض کنم! نسل قبلی ما هم بعید می­دانم جز چهره­ی مسیحایی­ات و این که ربوده شده­ای چیز زیادی از تو بدانند. شاید عده ای از ما حتی شک کنند که "امام" اسم کوچکت بوده یا لقبت! شاید من هم اگر چند روز قبل از این که دوباره اسمت بر سر زبان­ها بیفتد "فرزندان جبل­عامل" را ندیده بودم نمی­دانستم -هرچند اندک- چه کرده­ای در آن روزگار که جمعیت پشت سرت فریاد می­زنند: بالروح، بالدم، نفدیک یا امام...
دوست دارم مثل بچه­های لجباز، هنوز هم دوستت بدارم چون چمران عاشقانه دوستت داشته است. چون هنوز هم سید حسن و تمام مقاومت دوستت دارند. دوستت داشته باشم برای همه احترام آن
پیام!امروز اگر دعا می­کنم برای سلامتی­ات و چشم انتظار خبر بازگشتت نشسته­ام، منتظر رهبری نیستم که چند ماهی از هشتاد و دو سالگی­اش گذشته و سی و اندی سال از اسارتش تا ادامه دهد مسیری را که آن روزها می پیمود. دوست دارم بیایی و ببینی استواری شجره اسلام را، ببینی تنومندی نهالی را که در خاک حاصلخیز جنوب لبنان کاشتی و ببینی همه­ی این روزها را و روزهای در راه را...


اما… ای موسی ترین کلیم!
یقین دارم که روزی از طور بازخواهی گشت.
و بر صدر خواهی نشست.
یقین دارم که با مسیح، دوباره ظهور خواهی کرد.
و به امامت مهدی موعود
قامت خواهی بست.
یرونه بعیداً و نره قریباً

از: سیدمهدی شجاعی
(+)

۶ نظر سه شنبه ۳ اسفند ۱۳۸۹
امیرحسین


وعده­ی دیدار هر کسی به قیامت
لیله­ی اسری شب وصال محمد -ص-

عرصه­ی گیتی مجال همت او نیست
روز قیامت نِگَر جمال محمد -ص-

وانهمه پیرایه بسته جنت فردوس
بو که قبولش کند بلال محمد -ص-!

سعدی اگر عاشقی کنی و جوانی
عشق محمد -ص- بس است و آل محمد -ص-

۱ نظر يكشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۹
امیرحسین


إحذَر أن یَراک اللهُ عند المعصیة،
و یَفقِدَکَ عند طاعَتِه،
فَتَکونَ مِن الخاسرین...

بر حذر باش از آن که خداوند در معصیتی ببیندت،
و از طاعتش غایب بنگرد،
که از زیانکاران خواهی بود...

ح383
سه صلوات تقدیم به رسول اعظم -صلی الله علیه و آله-

آرشیو قرار شب های جمعه

۳ نظر پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


باید کوچه پس کوچه­های ذهن و دلم رو بگردم ببینم تمام این چند ماه که گذشت و خصوصا یک ماه اخیر، غیر این حدود 600 ساعت مطالعه ثبت شده و شش کیلو اضافه وزن و ده پونزده عنوان جدید کتابی که به کتابخانه اضافه شد و شب­هایی که دیر خوابیدم و صبح زود بیدار شدم و ابضا شب­هایی که زود خوابیدم و صبح دیر بلند شدم!، سفرهایی که نرفتم و ضریح­هایی که نبوسیدم و دوستانی که ندیدم و ... این وبلاگ خاک خورده و این گودر 1000+ و این هفتاد هشتاد فالوئر یهویی! و ... چیز دیگری هم داشته یا همه این­ها خلاصه می­شود در یک عدد سه، دو و یا حتی یک رقمی...؟!

 

پ.ن. و لا تجعل الدنیا اکبر همنا...

۸ نظر پنجشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


نگارنده سطور این خانه مجازی به مدت ده دوازده روز به غاری پناه خواهد برد برای تتمه روزگار باقی مانده تا آزمون آخر!
محتاج دعای شماست!
قرار شب های جمعه این هفته در اصل پیامکی اش برپاست ان شاالله. برای اینجا هم یا زحمتش بر دوش عزیزی می افتد یا با تاخیر...

۶ نظر شنبه ۱۶ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین

نمازجمعه امروز، یاد خاطرات تمام صبح­های سردی بود که مادر دو جفت، و حتی سه جفت جوراب به پایم می­کرد و دو تا شلوار! با پوشیدن زیرپوش و پیراهن و لباس کاموایی و کاپشن تقریبا مطمئن می­شدی منفذی برای سرما نمانده، البته در منزل! دستکش که جزء اصلی بود و کلاه، از همان­هایی از سر داخل می­شد و تا گردن پایین می­آمد و فقط دو تا چشم بیرون نگاه می­داشت و نقابش زود می­شکست، آخرین زره مادری بود که با دخترش به قسمت خواهران می­رفت، برای پسری که می­ماند با پدرش در جنگ با سرما!
سرمایی که آن روزها از قنوت دوم به کف پاهایم وارد می­شد، همانی است که عید فطر را دوست­داشتنی­ کرده برایم. سرمایی که چند سالی است به پوست کلفت شده کف پای آن پسرک گزندی وارد نمی­کند! سرمایی که امروز کمی حس شد، با لرزش دست سجاد در سجده­های نمازجمعه!

۵ نظر جمعه ۱۵ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین

۷

قوله علیه السلام:
إِنَّ وَلیَّ محمّدٍ مَن أطاع اللَّهَ وَ إِن بَعُدَت لُحْمَتُه؛
و إِنَّ عدوَّ محمّدٍ مَن عَصَى اللَّهَ وَ إِن قَرُبت قَرابَتُه.
همانا دوست محمد -ص- کسی است که خدا را اطاعت کند،
هرچند پیوندش با او دور باشد؛
و دشمن محمد -ص- کسی است که خدا را نافرمانی کند،
هرچند خویشاوندی­اش به او نزدیک باشد.
حکمت 96
دعا...

آرشیو قرار شب های جمعه

۰ نظر پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


بسم الله

قل:
إِن کُنتُم تُحبّون اللّه؛
فَاتّبعونی یُحببکُم اللّه و یَغفِر لَکُم ذُنوبَکُم
و اللّه غفور رحیم...

- ای پیامبر! - بگو:اگر خدا را دوست مى‏دارید پس پیروى از من کنید تا خدا نیز شما را دوست بداردو گناهانتان را ببخشاید،
و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است...


* رونوشت به عزاداران!

۰ نظر سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین

حس و حال بعد از آخرین امتحان دوره­ی کارشناسی یک چیزی بود در مایه­های آخرین امتحان مقطع راهنمایی و آخرین امتحان نهایی سوم دبیرستان و بعد از کنکور کارشناسی و ... که اگر بخواهم بشمارم این آخرین­ها را، تمامی ندارند.
وجه مشترک همه­ی این لحظات، حس "پایان" نیست، این است که بیش­تر فکر می­کنی به این­که: "ثم ماذا؟!" انگار مطمئنی که این بار هم آخرین "آخرین" نبوده. وای از لحظه­ای که مطمئن شوی واقعا به "آخرین" رسیده­ای و "قلة الزاد" و ...

 پ.ن1. این "مهندس" شدن، شاید بیشتر به این درد بخورد که روی سنگ قبر بنویسند: مرحوم حاج کربلایی مهندس امیرحسین ......، مثل سنگ دوست خدابیامرزمان. شاید دلی بیشتر سوخت!
پ.ن مهم­تر از متن: رحم الله امرئ علم من این و فی أین و إلی أین...

۵ نظر شنبه ۹ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


۶

شَتّانَ مَا بَیْنَ عَملین:
عَمَلٍ تَذهَبُ لَذَّتُه و تَبقی تَبِعَتُه
و عَمَلٍ تَذهَبُ مَؤونَتُه و یَبقی أجرُه ...

چقدر فاصله است بین دو عمل:
عملی که لذتش می­رود و کیفرش می­ماند،
و عملی که رنجش می­رود و پاداش آن باقی می­ماند...

 حکمت۱۲۱

آرشیو قرار شب های جمعه

۹ نظر پنجشنبه ۷ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


در عرشه سفینه­ات ای نوح کربلا
جایی برای آدم کشتی­­ شکسته هست...؟

۴ نظر دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۸۹
امیرحسین


خاک ره آن یار سفر کرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
...

۲ نظر پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹
امیرحسین

5

فَمَن أخذ بِالتّقوی؛
عَزَبَت عنه الشّدائِدُ بعد دُنُوِّها،
وَ احلَولَت لَه الاُمورُ بعد مَرارَتِها،
...

آن­که دست به دامن تقوا بزند
سختی­ها، پس از نزدیک شدن، از او دور می­گردند؛
و امور، بعد از تلخی، برای او شیرین می­شوند؛
...

خطبه 189 - متن کامل +

آرشیو قرار شب های جمعه

۰ نظر پنجشنبه ۳۰ دی ۱۳۸۹
امیرحسین

­­­همه پروازهای امروز، به "مقصد"ی که می­خواهی بروی به علت شرایط جوی کنسل شده­اند و پروازی که الآن "بلیت" آن در دست توست، آخرین پرواز امروز است. "قرار فردا صبح" آن­قدر برایت مهم هست که در هر شرایطی حاضر باشی مسافر شوی تا سر موقع به آن برسی.
دیری نمی­گذرد که بلندگوی فرودگاه آن چیزی را که منتظرش نیستی می­گوید و تاخیر پروازی را اعلام می­کند که همه­ی "امید"ت به آن بوده! تلویحا اشاره­ای هم می­کند به احتمال کنسل شدن آن، عطف به ماسبق! انگار "همه­ی برنامه­های عمرت" تا آخر به هم ریخته باشد. فقط دنبال روشی می گردی که... که همان خانم در بلندگو اعلام می­کند که پرواز به مقصد شهر مجاور چندتایی صندلی خالی دارد و می­توانی بلیت آن پرواز را تهیه کنی.
"فکر" می­کنی، "برنامه­ریزی" می­کنی که به آن شهر بروی و از آن­جا با ماشین به مقصد اصلی و ... به نظر راه "عاقلانه"ای می­آید! حداقل "ریسک" آن به ظاهر کم­تر است! غرولندی می­کنی و مسیر دوم را انتخاب می­کنی و ...

*****************************

من هیچ­وقت نمی­توانم خودم را جای آن­هایی بگذارم که بلیت تهران - تبریز گرفتند و دیگر مسافر "آن پرواز" نبودند. هرچند بدم نمی­آید بدانم زندگی­شان چه توفیری کرده قبل و بعد از آن پرواز!
ولی اطمینان دارم در زندگی­ام فراوان بوده­اند و هستند و خواهند بود این نهیب­ها و این فرصت­های اضافی، هرچند که من انگار کنم که نبوده اند. شاید همان اشتباه پیچیدن­ آن روز برفی در اتوبان لغزنده، یا تغییر برنامه روز دیگر یا ... یا حتی همین لحظه!

پ.ن. فرمود: "من ساوی یوماه فهو مغبون"، چه رسد به روزی که زنده ای، و روزی که قرار بوده مرده باشی...!
شادی روح همه آن مسافران و همه ما مسافران فاتحه مع الصلوات!

۳ نظر شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۹
امیرحسین


4الغِنی و الفَقر، بَعد العَرضِ علَی الله...
توانگری و تهیدستی،
پس از عرضه­ی اعمال بر خدا معلوم می­گردد...

حکمت 452

آرشیو قرار شب های جمعه

۱ نظر پنجشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۹
امیرحسین


هر شب که می­رسد، حال روزی که گذشته را با گودر خوانی­ام خوب می­فهمم.
روز به روز فرق دارد آیتم­هایی که لایک می­زنم؛
مطالبی که می­خوانم و هم­خوان می­کنم؛
کامنت­ها؛
Mark all as read ها!
حتی کسانی که Follow می­کنم، Unfollow می­کنم و Hidden!
کارهای عادی و روزمره که این­قدر روحیاتم را تغییر می­دهد، چه کنم با ابتلائات*...

* ببینید (+)

۱ نظر سه شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۹
امیرحسین