همه پروازهای امروز، به "مقصد"ی که میخواهی بروی به علت شرایط جوی کنسل شدهاند و پروازی که الآن "بلیت" آن در دست توست، آخرین پرواز امروز است. "قرار فردا صبح" آنقدر برایت مهم هست که در هر شرایطی حاضر باشی مسافر شوی تا سر موقع به آن برسی.
دیری نمیگذرد که بلندگوی فرودگاه آن چیزی را که منتظرش نیستی میگوید و تاخیر پروازی را اعلام میکند که همهی "امید"ت به آن بوده! تلویحا اشارهای هم میکند به احتمال کنسل شدن آن، عطف به ماسبق! انگار "همهی برنامههای عمرت" تا آخر به هم ریخته باشد. فقط دنبال روشی می گردی که... که همان خانم در بلندگو اعلام میکند که پرواز به مقصد شهر مجاور چندتایی صندلی خالی دارد و میتوانی بلیت آن پرواز را تهیه کنی.
"فکر" میکنی، "برنامهریزی" میکنی که به آن شهر بروی و از آنجا با ماشین به مقصد اصلی و ... به نظر راه "عاقلانه"ای میآید! حداقل "ریسک" آن به ظاهر کمتر است! غرولندی میکنی و مسیر دوم را انتخاب میکنی و ...
*****************************
من هیچوقت نمیتوانم خودم را جای آنهایی بگذارم که بلیت تهران - تبریز گرفتند و دیگر مسافر "آن پرواز" نبودند. هرچند بدم نمیآید بدانم زندگیشان چه توفیری کرده قبل و بعد از آن پرواز!
ولی اطمینان دارم در زندگیام فراوان بودهاند و هستند و خواهند بود این نهیبها و این فرصتهای اضافی، هرچند که من انگار کنم که نبوده اند. شاید همان اشتباه پیچیدن آن روز برفی در اتوبان لغزنده، یا تغییر برنامه روز دیگر یا ... یا حتی همین لحظه!
پ.ن. فرمود: "من ساوی یوماه فهو مغبون"، چه رسد به روزی که زنده ای، و روزی که قرار بوده مرده باشی...!
شادی روح همه آن مسافران و همه ما مسافران فاتحه مع الصلوات!
دیروز منزل یکی از همین اهالی بودیم. عجیب تعریف می کردند ازشان...
بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدالله رب العالمین...