از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

۳۵ مطلب در مهر ۱۳۸۹ ثبت شده است

 

حوای من بر من مگیر این خودستائی را که بی شک

تنهاتر از من در زمین و آسمانت آدمی نیست!

 

پ.ن. همین!
- بیتی از غزلی ناب از جناب بهمنی -

۲ نظر چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

اشهد ان اللّه اختارکم لدینه واصطفاکم لرسوله و اشهدانکم قد جاهدتم فى اللّه حق جهاده و ذببتم عن دین اللّه و عن نبیه و جدتم بانفسکم دونه.
و اشهد انکم قتلتم على منهاج رسول اللّه. فجزاکم اللّه عـن نـبیه و عن الاسلام و اهله افضل الجزاء
...

اشهد انکم لنا فرط و نحن بکم لاحقون...

 

مزار شهدای گمنام - بوستان نهج البلاغه تهران - ساعت 13:45 دقیقه روز تشییع

پ.ن. تا دیروز بوستان نهج البلاغه نرفته بودم. به این که: "پیکر مطهّر و معطّر شهیدان هر جا آرام گیرد، یاد مبارک و ‌آرامبخش و بهجت‌انگیز خود را در فضا می‌پراکند و صفا و معنویت می‌آفریند." امید بسته ام...

۱ نظر سه شنبه ۱۳ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

شش کلمه بیش تر نیست،
ولی خدا می داند چه فرصت هایی از دست داده ایم،
چه عمری تلف کرده ایم،
چه ...

عن الصادق - علیه السلام -:

الإبقاء علی العمل، أشد من العمل.

تسلیت باد...

۱ نظر دوشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

تا هشت،  تا نه، تا صفر!، تا یک، تا دو، تا سه، تا چهار، تا پنج، تا شش، تا هفت؛
یک دور دیگه تا هفت!؛
تا هشت، تا نه... می شود: ...

تنها روشی است که بهش اعتماد دارم!
هرچه می گذرد سخت تر می شود شمارشش...

۲ نظر شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

اگر قرار باشد غروب جمعه ای دلتنگ شوی هیچ فرقی نمی کند خونه باشی یا سالن فوتبال یا مهمانی یا...
فقط دعا کن مسافرت نباشی
اکر بودی شمال نباشی
اگر شمال بودی لب دریا نباشی
اگر لب دریا بودی دریا آرام نباشد...

پ.ن. ۱ : و با چه قید بگویم که دوستت دارم؟
که تا ابد؟ که همیشه؟ که جاودان؟ که هنوز؟
چقدر دلخوم از جهان بی موعود
از این زمین که پیاپی... از آسمان که هنوز...
پ.ن. ۲: یکی دو مخاطب خاص دارد!

۱ نظر جمعه ۹ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

محال است عبودیت باشه،
ترک معصیت باشه،
مع ذلک انسان بیچاره باشه...
ندونه چی کار کنه چی کار نکنه...

حضرت آیت الله بهجت - رحمه الله علیه -

پ.ن.: به همین سادگی ... پس " مِن حَیثُ لایَحتَسِب " رو برای چی موقعی گذاشتند؟!

۲ نظر جمعه ۹ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

 -28-
بسم الله

افأمن اهل القری أن یأتیهم بأسنا بیاتا و هم نائمون؟
اوأمن اهل القری أن یأتیهم بأسنا ضحی و هم یلعبون؟
افأمنوا مکر الله؟
فلا یأمن مکر الله إلا القوم الخاسرون

صدق الله
97 تا 99 اعراف
صلوات


پ.ن.: این بیست و هشتمین آیه از قرار اسمسی شب های جمعه من است با سیزده نفر از دوستان و احباء که امشب ارسال می کنم. قراری که از پس از نوروز 89 و مسافرت جهادی امسال آغاز شده و تا کی و چگونه ادامه پیدا کردنش با من و ما نیست!
پیش از این، عزیزی از آن جمع، روی سررسید دیجیتالی اش، بعضی از آن ها را منتشر می کرد. قصد کردم خودم هم با همان سبکی که ارسال می کنم اینجا قرار بدهم، شاید جبرانی بود بر علاقه ای که داشتم که به تعداد نفرات بیش تری ارسال کنم و امان از زندگی دانشجویی! شاید از این طریق، عده دیگری از دوستان هم این کار رو پیش گرفتند که آن صدیق مصدق -ص- فرمود: اذا التبست علیکم الفتن کقطع الیل المظلم فعلیکم بالقرآن. خلاصه ما که برکات فراوان دیده ایم بحمدلله!

۱ نظر پنجشنبه ۸ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

از بچگی وقتی می رفتیم دندانپزشکی، همه اهالی خانه که بسیار به دندان هایشان لطف داشتند و بهشون می رسیدند، مورد مرحمت دستگاه و ابزار آلات دکتر دندانپزشک قرار می گرفتند. این وسط دکتر دندونهای من رو که می دید شروع می کرد تعریف کردن که: واقعا ایشون چه دندون های مرتبی دارند و معلومه خیلی مراقبت می کنند ازشون! بنده خدا حاج آقا و حاج خانم هم شاید زشت بود که وقتی دکتر داره تعریف میکنه ضدحال بزنند بهش و آبروی پسرشون رو ببرند و بگن این اصلا مسواک نمی زنه! تازه به صورت ضمنی آبروی تربیتی خودشون هم در معرض اتهام بود. سری تکان می دادند برای دکتر محترم و ...
این همه سال گذشته اند و من هنوز منتظرم وعده دوران کودکی حاج خانم محقق بشه که می گفتند: الان دندونات سالمه. دو سال دیگه می بینی چه بلایی سرت می آرن! و من نشسته ام در انتظار اتمام دو سال کذایی!
و در تمام این سال ها، مسواک، اون هم بدون خمیردندون!، همسفر کوچک تمام سفرهام بود!
مسواک آخرم که چند روز قبل از درجه اعتبار ساقط شد یه سفر عمره رفته بود، یه عتبات، هفت هشت باری مشهد، سه چهار تا مسافرت جهادی، یه جنوب، بندرعباس و قشم و شهرکرد و اصفهان و ... یه پا مسواکوپولو شده بود برای خودش! این اواخر وقتی آماده سفر می شدم حاج خانم می پرسید نمی بریش سفر؟ دلش پوسید تو این خونه این مسواک!
( در کل این مدت فقط وقتی یاد تاکید رسول الله - ص - می افتادم مسواکی می زدم که این اتفاق هم زیاد نمی افتاد! پس گیری با عمر مسواک منظور نیست! )


حالا دو روزه شروع کردم به مسواک زدن، به امر ولایی حاج خانم! بنده خدا این حربه دیر به ذهنش رسید به نظرم! دیروز که دوبار مسواک زدم در طول روز، بار دوم خونریزی شروع شد وقتی که هنوز شروع نکرده بودم! از تعجب بود لابد!
امیدوارم ترک عادت موجباتی پدید نیاورد!

پ.ن. : این پست، به بهانه پست حبیب ی بود!

۲ نظر چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

شمع طرب زبخت ما، آتش خانه سوز شد

گشت بلای جان من، عشق به جان خریده ام...

رهی معیری

 

پ.ن.: اگر آتش نشان بودم با این جور هدیه خیلی حال می کردم. هیچ آتش نشانی هم نمی شناسم در اطرافیان.دست به دست کنید شاید رسید به آتش نشانی!

۰ نظر چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

یادم نیست دقیقا ذیل تفسیر کدام آیه بود. این ولی خوب یادم هست بین الطلوعین روزی از ماه مبارک بود که گفت:

اگر بخای هوای بچه ای که سوار دوچرخه است رو داشته باشی نخوره زمین، پشتش رو میگیری.
اگر بخای بزنیش زمین لازم نیست هلش بدی!
رهایش کنی کافیست.

رهایش کنی کافیست...

پ.ن. : إِلَهِی إِنْ حَرَمْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَرْزُقُنِی وَ إِنْ خَذَلْتَنِی فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُنِی ...

۱ نظر سه شنبه ۶ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین


 چه عرض بکنیم خدمت شما؟
کسی هست که بگه من تا به حال زیر وعظ هیچ واعظی نرفتم؟ از هیچ ناصحی هیچی نشنیدم؟
دروغ میگه! دروغ است این مطلب!خُب! شنیدی! عمل کردی یا نکردی؟ اگر عمل کرده بودی حالا روشن بودی ها!
چرا؟ به جهت این که خودشون با اون عمل، اعلام می کنند مجهولات رو بر شما. خاطرتون باید جمع باشه.

اما اگر عمل نکردی…
میخای همش بشنوی! ها؟ بشنوی... بشنوی ... کی عمل بکنی؟
بعداز این که پرده برداشته شد. اون وقت می خای عمل بکنی؟
علی هذا! باید بدونیم. اگر نصایح را زیر پا گذاشتیم، نصیحت حالا و موعظه حالا رو باز هم زیر پا میگذاریم و اگر زیر پا گذاشتیم خاطر جمع باشیم خبری نیست. چرا؟
برای بازی یاد نمی دهند که!برای این که بنویسی و بگذاری اون کنار یاد نمی دهند که!
مثل اینکه نسخه رو از طبیب گرفتیم گذاشتیم توی بغل. دیگه کار نداریم...

حضرت آیت الله بهجت (رحمه الله علیه)

 

* متن، پیاده شده ی جلسه ای عمومی است. لحنش انگار عصبانی است... هر چه باشد از "امناء الرسل" است! رسولی که: عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ. حَریصٌ عَلَیْکُمْ...

۱ نظر دوشنبه ۵ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

این روزها که به بهانه ای خانه نشین شده ام در اکثر ساعات شبانه روز، و من هستم و جزوه ها و کتاب ها و... البته این لپ تاپ!، شاید بیشتر بنویسم! طبیعی هم هست. تنهایی بهانه گبر می کند انسان را!
از روز اول هم قصد بستن فضای نوشته ها و محدود کردن به دایره موضوعی خاصی را نداشته ام. یعنی قصد دارم اینجا فقط از بهانه ها بنویسم و راستش زیاد هم روی این فضا، حساب باز نکرده ام برای اهداف دیگر، هرچند که دوست دارم همین گونه فضا را! یه چیزیه تو مایه های خودم، صبح هایی که وارد حیاط مدرسه می شدم و با همه گپ می زدم، یا روزهایی که وارد دانشگاه می شوم و لابی دانشکده یا لحظاتی که با خودم گرم گپ و گقت می شویم در ابواب مختلف!
خلاصه بر من ببخشایید پرحرفی را و هم چنین این شاخه به آن شاخه پریدن هایم را.
بگذارید به حساب... چه می دونم! شور جوانی! چیزی که دقیقا نمی دونم چیه! یا همیشه داشته ام از کودکی یا هیچ وقت نداشته ام!

علی علی!

۰ نظر دوشنبه ۵ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

... در برخی از دانشکده ها، کارکنان اداره آموزش، آنقدر دانشجویان را با قوانین دست و پاگیر حذف و اضافه دروس، درگیر می سازند که گوی فراموش کرده اند فلسفه وجودی آنان، کمک به دانشجویان برای دریافت برنامه زمان بندی درسی و کلاسی می باشد ...

* تئوری سازمان - استیفن رابینز

در ذیل بحث "تبعات مخل بوروکراسی" این جمله ها را آورده؛ حدود بیست، بیست و پنج سال قبل...
انگار حکایت هم چنان باقی است آقای رابینز!

۰ نظر دوشنبه ۵ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

تَخَفَّفوا تَلحَقوا
تَخَفَّفوا تَلحَقوا
تَخَفَّفوا تَلحَقوا
تَخَفَّفوا تَلحَقوا
تَخَفَّفوا تَلحَقوا
تَخَفَّفوا تَلحَقوا
تَخَفَّفوا تَلحَقوا
...

آن قدر باید نوشت، امشب و فردا شب و شب های دگر تا...


از خطبه 21 نهج البلاغه. آنچنان است که سید رضی (قدس الله نفسه) در ذیل خطبه آورده:
این سخن را پس از کلام حق و گفتار پیامبر صلی الله علیه و آله با هر سخن دیگر بسنجند بر آن برتری دارد، و از آن پیشی می گیرد. این که فرمود: "سبک بار شوید تا ملحق گردید" سخنی از این کوتاه تر و پرمعناتر شنیده نشده، چه جمله ای عمیق، و سرچشمه ای از معرفت و حکمت است!...

کل خطبه ای که سید آورده 20 کلمه بیش نیست...

۱ نظر يكشنبه ۴ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین

از بار غمت قد فلک خم مانده
در دیده ی ما بارش نم نم مانده
ای سینه زنان به وقت شرعی عزا
72 روز تا محرم مانده...

 

               

لبیک یا حسین - علیه السلام -

۰ نظر شنبه ۳ مهر ۱۳۸۹
امیرحسین