آن حرم (+) نرفتیم، یعنی قسمت نشد. به خیال خودمان حساب کتاب کردیم که اگر فلان روز برویم و من برگردم و بانو و مصطفا بمانند و با دایی با هم بیایند و ... بهتر است! برای خودمان استدلال کردیم تا نطلبیدن یادمان برود، ولی نرفت. شاهدش اشک های وسط شعری که در مسیر قم ریختیم!
قم رفتیم. زیارت شلوغ و گرمی بود، بین جمعیت زائران امام (ره) و بقیه زائران. بالای سر حضرت روضه خوان برایمان روضه خواند، برای من و مصطفا، دو تایی. بعد زیارت مهمان بودیم، مهمانی خانوادگی با هشت نه زوج و ده بچه نه ماه تا نه سال.
همه ی این ها خوب بود ولی آقا، دریاب، لطفا!
پ.ن. مثل همه ی متن های قبلی شلوغ بود و در هم. ان شاءالله مرتب می شود!