ساعتی از تمام شدن کاری که با یکی دوهفته تاخیر امروز و به صورت بلدوزری به اتمامش رساندم نگذشته که از الان در فکر فردا و کارهای هفته آینده ام. توی ذهنم که ردیف می کنم سه چهار تا کار در جا به ذهنم می رسند. این ها همه جداست از روزمرگی ها و مشغله محل کار و کارهای جهادی و ...
انگار کسی قول داده که فردا پس فرداست که تمام شود این مشغله ها و برسی به خودت و...
کاش همه جا می شد پی نوشت گذاشت که: رَحِم الله امرئ عَلِم مِن أین، و فی أین و إلی أین...
پ.ن مرتبط: اسمس می زنه که "امام فرموده انسان هرچی سنش بالاتر میره اقبالش به دنیا بیشتر میشه. دیر نشه خدای ناکرده و ..." و بعد اون یکی اسمس می زنه "مطمئنی کربلا نمیای...؟"
عمری دگر بباید بعد از وفات ما را
کاین عمر طی نمودیم اندر امیدواری...
پ.ن. کلی: لذت نابی دارد این که بنویسی، نه برای خوانده شدن در گودر! آفتی که خواهی نخواهی امثال لایک خور و ... دچارت می کنند. آفتی که قلمت را کُند می کنه و ذهنت را بد سلیقه! مثل این مدتی که کم می نوشتم. هنوز دوست دارم باز کردن صفحات وبلاگ هایی را که دوست دارم بدون آر اس اس! هرقدر هم که آرزوی قدیمم وجود چیزی بود مثل آر اس اسِ این روزها! عذرخواهی می کنم از بزرگوارانی که برای مطالبی غیر این مطالب دنبال می کنند این نوشته ها را از طریق آر اس اس...
زبون ما که مو درآورد...