از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...


فکری ام که اگر جریان برق شدیدتر بود، یا اتصال طولانی تر، یا ... الآن چه شده بود؟!
« حادثه ی برق گرفتگی در برابر مسجد امام حسن مجتبی(ع) پس از پایان مراسم شب قدر »!
شاید این تیتر صفحه ی حوادث امروز بود.
برای من؟ یک تکه سنگ و کربلایی حاج مهندس(
+)! و سعادت مرگ در شب قدر، پس از مراسم!

پ.ن. اضافه کنید جوان ناکام را :دی

۹۰/۰۵/۲۹
امیرحسین

نظرات  (۷)

برق گرفتگی رو استعاره از چیزی دیگه گرفتم ! آره ؟




نخیر! دقیقا برق گرفت منو!
اومدم رفیق شفیقتون، حسین رو بغل کنم،
تیر فلزی برق کنارم...

ازون برق ها که خیلی وقته گرفته مارو :)
حاجی شرمنده ام ولی یه لحظه وسط نماز صحنه برق گرفتنتو تصور کردم نتونستم جلوی خنده امو بگیرم ! نماز عشا مو از اول خوندم . گفتم در جریان باشی !




از آوردن بره به قطار خنده دارتر بود؟!
خنده دارتر هم میشه وقتی واقعی بشه :دی
سلام
خدا رو شکر که سالمی.
مراقب باش اخوی خاطرت برای ما عزیزه.
یا علی




سلام
ممنون
هم چنین!
چطوری بادنجون بم؟




هم چنان بی آفت!
شکر از سلامت رفقا.




مشتاق!
یه وقت یادتون نره شکر کنید..
حتی به خاطر دل پدر و مادرتون...
بعدم فرصت داده شده رو غنیمت بشمرید، گرچه یکی باید خود منو تلنگر بزنه، اما میگن روز قیامت دنبال یک دقیقه های اضافه تریم...




امروز مادرم وسط راه پیمایی یهو بی مقدمه برگشت گفت اگه برق گرفته بودت چی...؟
موندم چی بگم!
مادرم همیشه میگه:
بدترین امتحان هایی که ممکنه خدا آدم رو بکنه اینه که داغ اولاد نصیبش کنه.
میگه؛ خیلی بد چیزیه... خدا، هیچ پدر و مادری رو دچارش نکنه...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی