از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

من و سعید با هم وصله ی ناجور بودیم. نه که فقط ما دو تا بودیم که توی بچه های ورودی اون رشته توی اون دانشکده، به ظاهر مذهبی بودیم - که چند تایی دیگه هم بودند - ولی جمع این خصلت و ناسازگاری با اون فضا و اون رشته توی ما دو تا بود فقط. چه اینکه لااقل سه چهارتای دیگه همون رشته رو ادامه دادند، با رغبت یا به عادت، نمیدونم!

من که از سال سوم هوای تغییر فضا داشتم و تغییر رشته دادم، سعید اما ذره ذره و کم کم مسیر خودش را مشخص کرد و طلبه شد. اول قم رفت و کمی گذشت که مشکاتی شد.

دیشب که خیلی اتفاقی و همون ساعت جلسه ی ما در اتاق کناری با سعید قرار جلسه تنظیم کرده بودند، یادم افتاد از آخرین باری که مفصل صحبت کردیم خیلی وقت گذشته. مثل صحبت هایی که از سر امیرآباد تا زیر پل گیشا می کردیم و اگر روز خوبی گذشته بود و حس خوبی داشتیم، زیر پل آب-مغزی می زدیم؛ سعید راهی منزل میشد و من هم راهی منزل. یا صحبت های بلند بلندی که پشت موتور سعید و در فاصله ی انقلاب - امیرآباد یا موقع رفتن به جلسات این طرف و آن طرف نزدیک جهادی (که سعید پیک موتوری اون روزهای من شده بود) می کردیم. یا حرف هایی که در فاصله ی استراحت بین درس خواندن شب های امتحان در اتاق من می کردیم...

حالا سعید طلبه سال چهارم شده و گاه گاهی برای تبلیغ این مدرسه و آن مدرسه معمم می شود. تبلیغ یعنی همان چیزی که برایش سراغ طلبگی رفت و معمم بودن یعنی همانی که صبر کرد تا بشود و بعد خواستگاری برود. در گیر و دار خواستگاری رفتن ها و بررسی هاست و هنوز همان سعید ساده ی ساده ی ساده است که مسائل بی اهمیت را می شناسد و «واقعاً» تحویل نمی گیرد و مسائل مهم را پیدا می کند و «واقعاً» جدی می گیرد (که همین «واقعاً»هاست که شل می شوند و می شود قل الدّیّانون)

من را با همان پراید پدری تا سر کوچه رساند. آخرهای شب کسی که با سعید جلسه داشت زنگ زد و جویای بازخورد سعید از جلسه موقع برگشتن شد. دیدم آنقدر حرف نگفته داشتیم که اصلا کلمه ای در مورد جلسه سعید و جلسه من و محل جلسه و ... صحبت نکردیم. درست مثل شبی که با فرهاد برگشتیم و همین جواب من بود!

۹۳/۰۹/۰۴
امیرحسین

دوستان

نظرات  (۳)

کی مشهد میای؟
سلام.
پاسخ:
سلام
به جا نیاوردم متاسفانه!

مشهد صاحاب داره. هر وقت صاحابش اجازه بده ان شاءالله. خیلی دور خیلی نزدیک!
که همین «واقعاً»هاست که شل می شوند و می شود قل الدّیّانون
لایک به عنوان !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی