روز اولی که آمدی و میزبان شدی و آمده بودم برای دیدنت، هیچ فکر نمیکردم بعد از آن هر از چند گاهی که دلم میگیرد یا میخواهیم با "عزیز"ی هم کلام شویم، میعادگاهمان بشود مزار تو و درختانی که اطراف بوستان وجودت قدبرافراشتهاند.
بعد از تو دیگر نمیترسم از قدم زدن در بوستانی در غرب این کلان شهر!
از آن روز وجدان کردهام پیامی را که رهبر فرزانه ام به مناسبت حضور تو و دوستانت دادند، "پیکر مطهّر و معطّر شهیدان هر جا آرام گیرد، یاد مبارک و آرامبخش و بهجتانگیز خود را در فضا میپراکند و صفا و معنویت میآفریند."امروز، " ای آنکه بر کرانهی ازلی و ابدی وجود برنشستهای ، دستی برآر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش..."
مزار شهدای بوستان نهج البلاغه - ساعت ۱۱:۴۵هجدهم فروردین
پ.ن. تغییراتی در راه این جاست! ان شاءالله...
۹۰/۰۱/۱۹
و حالا هر موقع دلم می گیرد از پنجره اتاقم گنبد آهنی یادبود و پرچم سیاهش را می نگرم!
حالا و هوایی دارد.....