از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

روز سوم سال جدید، یعنی درست میانه ی راه تعطیلی موقت تا بازگشایی اینجا، به تلفن همراهم به طرز نامعلومی سوخت! قدر مسلم حادثه به زمانی برمی گشت که پشت فرمان اتومبیل در مسیر مشهد-تهران (که میانه راه به مشهد-قم-تهران تغییر کرد) بودم و دستگاه رطوبت دیده و ما بی خبر تا تهران به گزینه ی پایان یافتن شارژ فکر می کردیم و وقتی تهران رسیدیم که قطره قطره و جزء جزء مایع مذکور با مدارها و فلزات داخل محفظه واکنش نشان داده و به طور کامل و تقریبا همیشگی گوشی تلفن همراه را از کار انداخته اند. انقدر هم از زمان حادثه تا رسیدن به تهران گذشته بود که کاری از گونی های برنج هم ساخته نبود.

الغرض کل ایام تعطیلات و بعد از آن تا امروز که حدود 50 روز گذشته را بدون تلفن همراه هوشمند (و برخی روزها و ساعات بدون تلفن همراه) سپری شد. تجربه ای که به مرور با ترک عادات آسان تر شد و این روزها کمی هم به شیرینی می زند! این روزها با یک گوشی قدیمی و البته دو سیم کارته زندگی می کنم. دستگاهی که در زمانی که دوستان به عنوان هدیه تولد به من هدیه دادند، گمانم در بعضی موارد نزدیکی های مرز دانش بود، با قابلیت ذخیره سازی هزار مخاطب و یک دوربین عکاسی و فیلمبرداری! تا همین چند روز پیش حتی شماره های آشنا را ذخیره نکرده بودم که دو سه روز است به مرور و با تماس یا پیامک هر فرد، بعد از شناسایی، شماره اش را ذخیره می کنم.

هرچه فکر می کنم غیر سخت بودن تایپ پیامک با صفحه کلید 12 گزینه ای بعد از ده سال و در دسترس نبودن دوربین باکیفیت برای تصویربرداری از لحظات شیرین مصطفا و کیفیت ضعیف گوشی مشکل دیگری با آن ندارم؛ که اولی به اقتصاد خانواده کمک کرده، دومی با قرض گرفتن دوربین فشرده (compact) پدر حل شده و سومی هم گمانم راه حل خاصی ندارد جز دقت بیشتر به آهنگ سخن فرد پشت خط.

از طرف دیگر این روزها فعالیت بی هدف کمتری در فضای مجازی داشته ام، از سر گذران وقت چرخ کمتری در سایت ها زده ام، پیام های تک و توک گروه باقیمانده (اقوام و دوستان نزدیک) و پیام های مستقیم دوستانم را طی ساعات مشخصی (خارج از محیط خانه و ساعات حضور در خانه) خوانده ام، نگران پرت شدن گوشی از دست مصطفا نبوده ام و ... خلاصه احساس بدی نداشته ام لااقل و خلأی احساس نکرده ام.

انکار نمی کنم که شاید چند وقت دیگر یا چند ماه دیگر گوشی هوشمندی داشته باشم، وابسته به شرایط زندگی که پیش خواهد آمد. ولی همین تجربه چند روزه یا چند ماهه آزمایش خوبی است برای تصورات پیچیده و سختی که از نبود تکنولوژی های «اضافه» داریم، اگر بخواهیم و نترسیم و البته، جایگزین های قدیمی شان را فراموش نکرده باشیم.


پ.ن. این سری پست های آنچه گذشت شلوغ است و بی سر و ته. عذر!

نظرات  (۲)

طبق معمول
خواندم نه بهر آنکه نیاز تو بوده است ...
اتفاقا نه شلوغ است نه بی سروته...
حرف های زیادی میشود در پس حادثه شنید...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی