از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

این نسخه را بر بال یک پروانه بنویسید

دارو؟ ... نه در این برگه «داروخانه» بنویسید


مشهد، حرم، یک عمر پشت پنجره فولاد

جای مسکّن هم برایم دانه بنویسید


این بغض ها جای خودش، آقا برای من 

اشک روان تا ناودان چانه بنویسید


روزی دو ساعت «آه...» -پشت پنجره فولاد-

لطفاً برای گریه هایم شانه بنویسید


نامم درون لیست باشد؛ هرچه که باشد

زائر اگر که نیستم، دیوانه بنویسید


«اینجاست داروخانه ی تضمینی عالم»

این جمله را بالای سقاخانه بنویسید


هر روز اگر امکان ندارد لااقل آقا!

توفیق این درگاه را ماهانه بنویسید


تا مستی از حد بگذرد در مجلس مستان

این شعر را روی لب پیمانه بنویسید...


پ.ن. آشنایی ما با این شعر، شب پنجم محرم بود و در مسیر هیئت، با صدای حاج محمود کریمی، آن قدر ما را گرفت که دقیق یادم هست کجا بود، شیخ فضل الله نوری - شمال؛ نزدیک خروجی همت... این غزل و غزلی دیگر از مهدی رحیمی است، که هر دو در اینجا (+) موجودند. برای انتخاب یکی از این دو کلی نگاهشان کردم، چه برسد انتخاب یکی دو بیت از غزل!

اصل حرف: می گفت شفای مریض که کار مرحوم نخودکی و دور و بری های حضرت هم هست! آقا «آدم» می کنند، اگر بخواهیم و بخواهیم...

۱ نظر دوشنبه ۱ دی ۱۳۹۳
امیرحسین