برادر عزیزم(+) از هفت سین های این سال ها نوشته بود و تغییراتی که کرده اند. بزرگواری کرده بود و تقدیم کرده بود آن پست را به بنده و بانو که امسال نوروزمان متفاوت است. نیم نگاهی به گذشته ام کردم و دیدم نوروز همه ی این سال های گذشته که بیشتر احساسشان کرده ام را دور از تهران بوده ام...
تحویل سال های جهادی، به فراخور ساعتشان متفاوت می شوند. اگر روز باشد و ساعت کاری، بچه ها تحویل سال را همان جا هستند. گروه های کاری کنار پروژه ها و شاید هم کنار بچه های فرهنگی در مسجد روستا. با همان لباس های کار! آن سالی که کانال آب میغان را می ساختیم، همانجا کنار کانال ماندیم و هفت سینمان شده بود سرند و سنگ و ساعت و ...! سال هایی که لحظه ی تحویل، عصر یا شب باشد همه کنار هم هستیم. بچه های فرهنگی از تهران برنامه ریزی کرده اند و می شود یک مراسم ِ برادرانه ی شاد، با چاشنی آل یاسین و قرآن و شعرخوانی و... دیده بوسی های بعد از آن. سال هایی هم که نیمه شب باشد داستان خودشان را دارند، مثل نوروز 1390...
*
اکنون که روزهای آخر سال 90 رسیده، فرصت کرده ام و به سالی که گذشت نگاه می کنم. سالی که پر بود برایم از اتفاقات ریز و درشت، به شیرینی محمدطه و به برکت تشکیل عزیزترین بنیان الهی. این روزها که خانواده مان به قاعده ی دو نفر پرجمعیت تر از سال قبل شده، خیلی اتفاقات مهم دیگر را هم می بینم که در همین سالی که گذشت افتاده اند. همه ی اتفاقاتی که 1390را پرحادثه ترین سال عمرم کرده اند. سالی که آغازش زیباترین آغاز همه ی سال هایی که گذشت بود...
تحویل سال نود نیمه شب بود. نیم ساعتی در دل کویر با نیسان به سمت مسجد روستای کناری رفتیم، با شربت و شیرینی. مردم کویر، نیمه شب هم مهربان بودند، آرام و دوست داشتنی. انگار می کنم که همه ی برکت های سالی که گذشت، از برکت همان دقایق و همان مراسم و همان آرامش دل کویر بود، پشت نیسان، با ذکرهایی که حمیدرضا روی لبمان می راند.
*
حالا که مردم این زمانه پشت پنجره های این اتاق آتش روشن کرده اند و مشغول شادی به سبک خودشان هستند، برادران من در راه روستای چاهداشی اند، هزار کیلومتر آن طرف تر، وسط کویر. در راه رسیدن به نقطه ای که آسمانش پرستاره است و مردمانش مهربان و دستانشان پرسخاوت! خدا به همراهتان بهترین برادرهای دنیا...
همان طور که واضح بود، امسال جهادی ما را با خود نبرد و جهادمان شده جهادی نرفتن! الحمدلله علی کلّ حال. ناشکری است اگر قدر روزهای زیبای دونفرهمان را ندانم!
ان شاءالله از سال جدید همهی نوشته ها و عکس ها و ... به خانه ای در رازِ دل منتقل خواهند شد. متعاقبا اعلام خواهد شد!