از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

بعضی وقت­ها باید بروی توی هال بنشینی، کنار حاج آقا و حاج خانم.
کار خاصی لازم نیست! فقط بنشینی، میوه بخورید، دور هم تلویزیون ببینید؛ البته متفاوت از همیشه!
تنها بروی، بدون لپ تاپ و موبایل، حتی روزنامه و مجله و کتاب!
نوع شبش هم توفیری نمی­کند که کوتاه­ترین باشد، بلندترین باشد یا اصلی هیچ نباشد.
مهم این است که نشان دهی هنوز "بچه"ای!
بی خیال درس و کنکور، گور پدر فیلم­های بی مزه دو روزه ساخته شده!
باور کنیم برکت دارند، برکتند...

پ.ن. نعمت اند!

۸۹/۰۹/۳۰
امیرحسین

نظرات  (۶)

حتی نگاهشان کردن هم. نگاه آن دست ها. برکتند!


ز رویم راز پنهانی چو می بینند می خوانند!
....و چه خوب بود دیشب یادی می کردیم از آنان که در حال طی چهل منزل بودند !
شب یلدایمان را با کاروان می گذراندیم....




ما چله نشینانشانیم عمریست...

(عجب کلمه ای شد!)
حالا هر کی ندونه...
آخه شما که ٢٤ ساعته در این وضعیتی!


ببین سید!
والدین تو یه حرفهایی رو به من می زنند...
(:
تنها بروی، بدون لپ تاپ و موبایل، حتی روزنامه و مجله و کتاب!

اصل قضیه این است.. یعنی بدون این ها بروی و برای انها (والدین) بروی.. .
یلدا دلم روضه میخواست.
این روزها زیاد دلم بهانه ی ارباب را میگیرد
و خاطره ای بسازی، هرچند ساده، هرچند به این قصد نروی...


سایه شان بر سرتان مستدام.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی