با اینکه روضه خوانم و می خوانم از شما
فهمیده ام که هیچ نمی دانم از شما
یا ایها العزیز! ذلیل معاصی ام...
باید ز شرم چهره بپوشانم از شما
می ترسم از رسیدن آن جمعه ای که من
جای سلام، روی بگردانم از شما...
رویی نمانده است به چشمت نظر کنم
پس بی دلیل نیست گریزانم از شما
من اصل انتظار تو را برده ام ز یاد
با انتظارهای فراوانم از شما
من نان به نرخ نام تو خوردم، حلال کن
محض رضای ذائقه می خوانم از شما
پ.ن. عشق به پایان رسید٬ خون تو پایان نداشت...
۸۹/۰۹/۲۵
می ترسم از رسیدن آن جمعه ای که من
جای سلام، روی بگردانم از شما...
از تکرار عاشورا میترسم
همه گویند این جمعه بیا اما درنگی کن
از این که باز عاشورا شود تکرار می ترسم...