از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...


... و تو ، ای آن که در سال شصت و یکم هجری هنوز در ذخایر تقدیر نهفته بوده ای و اکنون ، در این دوران جاهلیت ثانی و عصر توبه بشریت ، پای به سیاره زمین نهاده ای!
نومید مشو! که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک از پای اراده ات بگشایی و از خود و دلبستگی هایش هجرت کنی و به کهف حَصینِ لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان، خود را به قافله سال شصت و یکم هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت رسی...

یاران! شتاب کنید ، قافله در راه است...*

 

پ.ن. آقا جان!
                  من نان به نرخ نام تو خوردم حلال کن
                  محض رضای ذائقه می خوانم از شما...

* این عرصه جولانگه امثال "سیدمرتضی" است... همین!

۸۹/۰۹/۱۶
امیرحسین

نظرات  (۴)

عالی بود


آن چه از دل برآید...
آن هم دل چه کسی!
سید
شهیدان
اهل قلم
!
بی خبر بودم از اینجا
نشنیده بودم و ندیده بودم!
مشتاق تر شدم!
..
.
داخل پرانتز: 1. با ناصر تقوایی چند شب قبل ات حال کردم!
2. واحه چی شد؟! D:


از خودت بی خبرم من اخوی

به ملکوت اعلی پیوست! خرابه اش کردیم واحه را...!
ببینیمتون!
در عالم رازی هست که جز به بهای خون فاش نمی شود.


ایام تسلیت
این صدای سیدمرتضی که روی وب گذاشته اید، این حرف هایش، انگار هیچ وقت تکراری نمیشوند...
بغض میشوم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی