از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

گاهی که با خودم خلوت می کنم، می نشینم به بررسی "سلسله اگرها"! یعنی یک موضوع، یک نفر، یک اتفاق یا هرچیز دیگر را پایه می گیرم و عقب عقب می روم تا برسم به یک یک نقطه خاص! یا یک نقطه خاص را می گیرم و جلو می آیم تا امروز. این نقطه خاص یک ویژگی بیش تر ندارد، آن هم "بی تاثیری مطلق" من است. جایی که فکرش را هم نمی کردم، یا کاری که هیچ تصمیمی برایش نداشتم، یا کسی که اصلا نمی شناختمش یا...
پیش تر یک بار با عزیزی (ی نکره!) نشستیم و نگاه کردیم به سلسله ای که به وجود نمی آمد اگر بنا بر روال عادی، فلانی قبول می شد در رشته معماری فلان دانشگاه. قبول نشد و پیش رفت و پیش رفتیم تا رسیدیم به حضورمان در آن محل! یعنی شاید اگر طبق روال پیش می رفت، من و او در آن مجموعه، در آن سفر، در آن شهر ننشسته بودیم. و البته به همان علل شاید هم نشسته بودیم!
یا داستان عمره دانشجویی و اشتباهی که انجام شده بود و تغییر کاروان و آشنایان جدید و ...
و نهایت این است که کیش و مات!



پ.ن1. می گفت "توکل" یعنی وکیل گرفتن! وکیل گرفتی هی نمی ری تو کارش دخالت کنی و نظر بدی که! می کنی؟!
پ.ن2. منقول است که: ایمان بنده ای کامل نیست مگر آنچه اعتماد او به آن چه دست خداست بیشتر باشد از اعتمادش به آنچه دست خود اوست...
پ.ن3. پاروتو بزن شما!

بعدالتحریر: قدر مسلم دوستانی که بنده را آشناترند حمل بر اعتقاد به جبر نمی کنند. باقی دوستان هم نکنند لطفا!!

۸۹/۰۹/۰۲
امیرحسین

نظرات  (۱)

پ.ن 1 عالی بود !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی