از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

قدمی نمانده با این پا...

“وصال” یار نه آن می کند که بتوان گفت

خیال خال تو با خود به خاک خواهم برد                                          که تا ز خال تو خاکم شود عبیرآمیز
پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر                                                 به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی                                     که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
بیا که هاتف میخانه دوش با من گفت                                           که در مقام رضا باش و از قضا مگریز
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست                         تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز...

***

وقتی عازم زیارت شده ای و به روبروی ضریح مبارکش می رسی این پا دیگر پای خودت نیست! تو ایستاده ای و تماشا می کنی و این مسیر برای خودش پیش می رود. معمولا اگر تا آن زمان هم به فکرش نیفتاده باشی کتاب دعایی دست و پا می کنی، هول می شوی از این بی آمادگی و شروع می کنی خواندن زیارت. روبه ضریح و پشت به قبله، پیش تر می روی، نزدیک ضریح می شوی، فشار جمعیت اجازه توقف نمی دهد، دعا می خوانی، بالای سر، پایین پا، دوباره برمی گردی بالای سر، دو رکعتی ادا می کنی با چاشنی یس و الرحمن، دو رکعت هم به نیابت همه عزیزان و آن هایی که التماس دعا گفته اند، زیرچشمی به ضریح نگاه می کنی و مطمئن که می شوی از رعایت آداب زیارت و ادای اعمال منقول، سفره دل را کامل تر باز می کنی... از فاصله ها می نالی، از خودت شکایت می کنی که زیرپا گذاشتی قول و قرارهای سفر قبل را، از گره ها می گویی و...

***

- سخت است نوشتن از آن لحظات. باید دعا کنیم قسمتمان کنند، سربلند! -

***

مثل بیماری که از اتاق عمل تازه بیرون آمده آرام آرام دور می شوی از ضریح. دوره نقاهت را یا در دارالزهد طی می کنی، یا برمی گردی گوهرشاد و تکیه می دهی به دیوار و رو به گنبد، یا سری به بهشت ثامن می زنی و دیداری تازه می کنی با دوستی قدیمی، یا سری به کفترها می زنی، یا سقاخانه... یا هم مثل دیوانه ها دور تا دور حرم شروع می کنی به قدم زدن...

***

خداوند حفظ کند عالمِ عاملِ روشن ضمیرِ شهر ما را، که در زیارتی که قسمت شد چند شبی در رواق کناری مسجد گوهرشاد پای سخنانش بنشینیم هم همان را گفت که همیشه می گوید، وقتی پرسیدند: چه عملی انجام دهیم در جوار حریم رضوی که مقبول تر افتد در آستان حضرت؟ نه ذکری گفت، نه وردی آموزش داد و نه عملی افزود به مفاتیح. بی درنگ گفت: عمل به واجبات و ترک محرمات...
یا اهل التقوی و المغفره! به حق علی ابن موسی الرضا - علیهما السلام - و اجداد و فرزندان بزرگوارش - علیهم السلام - ما را نیز اهل تقوا کن شاید به این طریق گوشه چشمی...

***

به وصالت که مرا طاقت هجران تو نیست
زیارت و شفاعتش نصیب همه خادمان و شیعیان و  دوست داران درگاهش باد، ان شاءالله!

                                                                                                  پایان یافت، به امید پذیرش...

هفت قدم فاصله - تا راه آهنی
 شش قدم فاصله - آهنی دوست داشتنی
پنج قدم فاصله - لحظه دیدار نزدیک است...
چهار قدم فاصله - یا اباالجواد
سه قدم فاصله - بر آستان جانان...
دو قدم فاصله - قطعه ای از بهشتیک قدم فاصله - یک قدم بر سر وجود نهی...
 

۸۹/۰۷/۲۶
امیرحسین

نظرات  (۷)

یا هم مثل دیوانه ها دور تا دور حرم شروع می کنی به قدم زدن...


برعکس می گردم طواف خانه ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند...
سلام
دل کند یاد تو، یاد گوهرشاد تو ...
و اشک




علیک منی السلام!
تموم شدم... تمت!
صبر کردم که هفت گانه ات تمام شود بعدا این را بگویم:

آداب انجام اعمال مهم است. اصلا از قدیم رسم فرهنگی ما این بوده که باطن اعمال را با آموزش آداب ظاهری انجام آن به کوچک تر ها آموزش می دادیم.
اما نکات ظریفی این میان وجود دارد:
عمده ی آدابی از این دست (مثلا زیارت یک مکان ثابت) ساخته و پرداخته ی شرایط محیطی و فردی ماست. لذا اولا آموزش و تعمیم دادن آن به دیگران اکثرا میسر، مطلوب یا راهگشا نیست و ثانیا گاهی تقید به رعایت همین آداب جلوی اصل ماجرا را می گیرد. مثل درختانی که جلوی تماشای جنگل را می گیرند.
ثالثا ثبت و نشر این آداب شخصی گاهی موجب حتمی و قطعی انگاشتن رعایت آن ها بشود و ما را به یک نگاه جزمی برساند که دست و پای خودمان را هم ببندد برای تغییر دادن آن ها و بزرگ شدن.

لذا به نوشته هایی از این دست در حد یک متن وبلاگی یا خاطره نگاری های دخترانه اعتنا بفرمایید نه بیشتر.
با تشکر!


سلام
منظوری غیر از این نبود. یعنی سعی بر این بود که این منظور متبادر نشود که راه این است یا...! اصلا خاصیت سفرنامه ایجاب می کند این را وگرنه می شد توصیف در و دیوار بدون حرکت.
در همه این نوشته ها جز پاراگراف آخر متن آخر همه چیز دل نوشته بود برای توصیف شخصی آن چه هست. چند باری هم سعی شد در بیان تفاوتش با آن چه باید باشد و تقیداتی که به اعمال باید باشد و نیست.
ثبت لحظات و ادای دینی بود به شیرینی های تمام سال های گذشته نه بیشتر. شاید روزی غبطه خوردم به همین حداقل ها حتی. مثل امروز که غبطه می خورم بر نوشته های گذشته. لااقل ملاک سنجشی است فردی البته!
نکته ای بیش بود در خدمتم.
همین ها را اگر نمی گفتی نگران تر می شدم!
زیارتتان قبول. سلام ما را برسانید. مراقبش باشید!
http://mahramanefori.blogfa.com/post-62.aspx


تمت...!
سلام
جناب صاد عزیز در قرائت متن ما قائل به نظزیه مرگ مولف نیستیم
مولف حی و حاضر منظور خود را بیان نمود

با تشکر از مولف محترم!


سلام
نظر لطفته اخوی!
البته عرض شد تلفنی!
نیت دیگری بوده شاید...
نگران بودم از وداع ش بنویسی، همیشه برایم سخت بوده...
جناب ص!
دخترانه نگاری ها هم ژانر خودش رو داره؟
این تو اونه؟

چه قدر حس بدی دارم از این خط کشی ها و تگ زدن ها


ناراحت نکنید شما خودتون رو!
منظور خاصی داشتند ایشون که دریافت شد.
حساب داریم ما با هم!
ممنون از نظرتون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی