از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

- دو قدم فاصله

قطعه ای از بهشت

باید بایستی و آماده تر شوی. اصلا اینجا خلوت تر هم هست از دور ضریح. هرچند ضریح و این که تا می توانی نزدیک شوی لذتی دیگر دارد برای خودش، اما ترجیح می دهی چند لحظه ای اینجا خلوت کنی، با خودت و امامت، یا بهتر که فکر می کنی، با پدرت...
شبیه مرغک زاری کز آشیانه بیفتد                                                جدا ز دامی مادر به دام دانه بیفتد
شبیه طفل جسوری که رنج داده پدر را                             برای گریه اش اینک سراغ به فکر شانه بیفتد
درست مثل جوانی شرور و هرزه و سرکش                                که وقت غصه و غربت به یاد خانه بیفتد
شبیه متهمی که به دست خویش بمیرد                                     ویا به پای خودش دست تازیانه بیفتد
                                                                         ...
به حال آن که برون از بهشت گشته عجب نیست                        که در جهنم غربت به یاد خانه بیفتد...

***

از دوست داشتنی ترین مکان های این دنیا برای من، مسجد جامع گوهرشاد است، وقتی هنوز وارد ایوان مقصوره نشدی، در هر دو طرفت سکویی است ورودی به ایوان و دیوار کوتاهی که ایوان را جدا کرده از مسجد. عجب لذتی دارد نشستن روی این سکو و تکیه دادن به دیوار و تماشای گنبد...
(و چقدر اضافی به نظر می رسد کابین فلزی که در مسیر دید گنبد قرار گرفته برای تویی که بی هیچ واسطه  می خواهی اش...- خدا می داند که در آن صبح سرد بهمن ماه مشهد، در اوج خلوتی حرم چقدر تلاش کردم که تنها عکسی که در حرم گرفته ام در تمام عمر خالی باشد از حضور کابین!- )

***

جمعیت فراوان، ولی آرام آرام و با احترام از ورودی مسجد داخل می شوند. هرکس رویه ای دارد برای خود. چیزی که مشترک است این میان ادب است و آرامش. قیافه و طرز لباس پوشیدن ها حداقل تمایزی می دهد بینشان به ظاهر ولی چقدر اینجا مهربان ترند همه با هم! خاصیت بهشت است دیگر!

***

به خودت که می آیی می بینی شاید ساعتی گذشته است و نشسته ای هنوز. گاه گاهی هم که آشنایی رد می شود، اغلب کفایت می کند به سلام و علیکی دورادور و می رود گوشه ای برای خودش پیدا کند. کم کم باید بلند شوی و قدم های آخر را برداری. همه جور بویی حس می شود در این حریم، اگر شامه ات دست کاری نشده باشد در این روزگار؛ بوی عطر یاس، بوی سیب...

ادامه دارد اگر اجازه دهند...هفت قدم فاصله - تا راه آهنی
 شش قدم فاصله - آهنی دوست داشتنی
پنج قدم فاصله - لحظه دیدار نزدیک است...
چهار قدم فاصله - یا اباالجواد
سه قدم فاصله - بر آستان جانان...

۸۹/۰۷/۲۴
امیرحسین

نظرات  (۴)

بهشت ثامن
کفش داری 11
محفل اشک

...
خودت لیستشون کن





من رمیده دل آن به که در سماع نیایم
که گر به پای درآیم به در برند به دوشم...

بیش از این نمی تونم اخوی... سخته!
حذف شده ؟!





تصحیح شد.
ممنون مجددا!
سلام

تو این اوضاع وانفسا با این قدمات داری جر میدی منو...
عجیب تشنه ایم و تو هم با این نثر شیوا هی آب نشون میدی و خاطره به یاد میاری...
خوشبختانه مسیرها یکی است...
مدام صحنه ها رد می شوند...


دعا کن
اگه خدا بخواد و امام انیس و رئوف بطلبند و لیاقت ما عاجز نشه داره یه مشهدی جور میشه ولی دوره ... مشهد نزدیکتر رو نمی تونم برم احتمالن...

خیر است انشاالله...
شاید میخان استقامت ما رو بسنجن که مدام تو ازمونش افتادیم، هر دفعه هم بدتر از قبل؛ مثل معادلات

یا حق ....

بنویس...





علیک منی السلام!
خودت درک کن که چی داره سر خودم میاد... تو که گرمای حرم هنوز همراهته الحمدلله! من چی باید بگم؟!

دغدغه ای بابت نوشتن و ادبیاتم ندارم. هرچی میاد می نویسم. چشم می بندم...

تک خوری توی مرام ما نبوده الحمدلله از ازل. شما رو نمی دونم!

( خود جوابم شد یه پست! کلی سانسور و تخلیص شد که شد این! از دل پر ماست و سر نزدن های شما!)
حق نگهدارت!
دلم برای زیـــارت بــهانـــه می خواهـــــد
به قدر گوشه چشمی اجازه می خواهـد
فـــــرای اذن دخـــولت،بـــرای مستی ِمن
کمی تبســم و یک دم پیالــه می خواهد
تلافی شـــب هجــــر و دعا و اشـک مـن
وصال سینه به سینه اشاره می خواهد
قسم به چشم خمار و قسم به آغوشت
که دل ز لعل تو سرّ شبــــانه می خواهد
اگــــر ز کمتـــــر آنـی حضـــور دل نَبُــــوَد
ز درگهت شب و روزی انابـه می خواهــد
ز قصه ی شـــب های عاشق و معشوق
غزل نه بلکــه هزاران رساله می خواهد



دلم برای زیـــارت بــهانـــه می خواهـــــد/ دلم برای زیـــارت بــهانـــه می خواهـــــد/ دلم برای زیـــارت بــهانـــه می خواهـــــد....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی