از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

- سه قدم فاصله

بر آستان جانان...

آرام زیر لب به خادم مامور درب ورودی جوابی می دهی و وارد می شوی. سر به زیر می ایستی رو به گنبد و کم کم سعی می کنی سر را بالا آوری.
اولین نگاه به کعبه، انصافا پای آدمی را سست می کند. راهی نمی بینی جز سجده. اینجا کمر خم می شود. گاه گاه بزرگی که از کنارت رد می شود خود به خود به احترامش می ایستی. انگار نمی توان روی زمین بود. اینجا انگار نمی توان قدبرافراشته ماند. باید خم شد. باید شکست در برابر این عظمت، و این عطوفت...

***

بزرگان علما نظرات گوناگون دارند در باب محدوده حرم در ابواب فقهی. اینجا بحث فقه و مترتب شدن حکمی نیست. بحث اخلاق و ادب ورود به "بیوت النبی" است. این است که گاهی عده ای مکان های دیگری را انتخاب می کنند برای اذن دخول خواندن. آن جایی اذن دخول باید خواند که قصد "دخول" داری، به معنای تام! وقتی که از ته دل بگویی اعتقد حرمه صاحب هذا المشهد الشریف فی غیبته کما اعتقدها فی حضرته... آن زمان که با تمام وجود بپرسی أأدخل یا حجه الله...؟... هرچند که اعتراف کنی در آخر که فإن لم اکن اهلا لذلک فانت أهل لذلک... امان از چشمه ای که خشک شده باشد...

***

سنگ های صحن جامع همیشه پاک و صیقلی است. کمال هم نشین است لابد... آرام روی سنگ ها قدم می گذاری و حرکت می کنی. به هر ورودی که می رسی یکی دو پله ای باید نزول کنی. هنوز پله های زیادی مانده تا رسیدن به مقصد اما از همین جا باید نزول کنی از منیت ها و صعود کنی در عوالم، تا آماده شوی برای دیدار...
به سمت صحن قدس!

***

هر زمان سال که عازم زیارت شوی، گوشه کنارهای صحن قدس و ورودی گوهرشاد عده ای دم گرفته اند. یا دانش آموزانی اند که دست جمع نوایی را زمزمه می کنند، یا جوان ترهایی که به عشق حرم اربابشان در برابر گنبد فرزندش به سینه می زنند یا دل شکستگانی که روضه ای می خوانند یا آمده اند برای زیارت وداع. هرکدام حال و هوایی دارند. این آخری تلنگری می زند که نهایتا چند زیارت که بگذرد تو هم گوشه ای نشستی و جان می کنی تا وداع کنی، جان!

***

در همین حال و هوا از راهرو کنار ایوان مقصوره گذشته ای و رسیده ای به مسجد جامع گوهرشاد. پله های آخر نزول و صعود است. باید بایستی و آماده تر شوی...

ادامه دارد اگر اجازه دهند...
هفت قدم فاصله - تا راه آهنی
 شش قدم فاصله - آهنی دوست داشتنی
پنج قدم فاصله - لحظه دیدار نزدیک است...
چهار قدم فاصله - یا اباالجواد

۸۹/۰۷/۲۴
امیرحسین

نظرات  (۲)

همچون نسیم صبح و سحرگاه می‌رود
هر کس میان صحن حرم راه می‌رود
از هر چه غصه دارد و غم می‌شود رها
هر سایلی به خدمت این شاه می‌رود
وقتی فرشته‌های حرم بال می‌زنند
از سینه‌های شعله‌زده آه می‌رود
اینجا بهشت روی زمین فرشته‌هاست
از کوی تو فرشته به اکراه می‌رود
خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنیست
هر شب به پای‌بوسی آن ماه می‌رود
باب‌الجواد راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هرکه از این راه می‌رود

فاطمه نانی‌زاد




نظری ، مناسب تر از این نیافتم !

یا حی !





عالی بود. یافت می نشود ازین زیباتر!
این پست هاتون عالی هستن . خدا اجرتون بده .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی