از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

- چهار قدم فاصله

یا اباالجواد (ع) ...

وارد شدن به حریم کبریایی احتیاج به آمادگی دارد، اما همچین که نزدیک می شوی احساست برانگیخته می شود. کار ما احساس است و کار چون علامه ای یقین، که می گفت "لطف امام رضا-علیه السلام- محسوس است." اما گاه گاهی می شود که در رابطه با هر عزیزی دوست داری خودت را شیرین کنی. از مسیری وارد شوی که شاید دوست تر دارد.
نامگذاری "باب الجواد" نه وحی بوده و نه استدلال. یحتمل کار اهل دلی بوده، برای افرادی مثل من که هربار آمده اند و رفته اند و همان که بودند مانده اند، اما دوباره که برگشته اند خجالت کشیده اند و از "باب"ی وارد شده اند که شاید این سال ها لااقل به حرمت نامش گوشه چشمی به آن شده باشد؛ هرچند که خود حضرتش فرمود: الامام، الانیس الرفیق و الوالد الشفیق و الاخ الشقیق (همدل)...

***

هم کتابخانه دست راست برایم جذابیت داشته همیشه، و هم فروشگاه محصولات هنری دست چپ. دیدن آن ها را حواله می کنم به بعد از زیارت. حتی شلوغی فروشگاه و بوی اشترودل اینجا رنگ باید ببازند!
در مسیر خیابان تا بازرسی، همه آرام ترند. خبری از ماشین و مغازه های کنار خیابان که نیست، هیچ؛ بقیه یا عازم زیارت اند یا هنوز در حال و هوای زیارت. این است که کم کم سر بلند می کنی. کم کمک نور طلایی گنبد جلوه گری می کند. آرام آرام پیش می روی، ذکر می گویی. یا تسبیح و تنزیه حضرت حق می کنی یا ذکر بدی های خودت! تقبیح خودت بابت عهدهایی که بستی و شکستی. شاید دوست داری بداند که می دانی ناراحتیِ. فراموش نکرده ای زخم هایت را و با این حال بازگشته ای، زیر لب زمزمه می کنی:


جز آستان توام در جهان پناهی نیست                      سر مرا به جز این در حواله گاهی نیست...

***

قشنگی پروسه ورود به حرم این است که تنوع دارد! عادت نمی کنی که همیشه از یک در وارد شوی! امروز ظهر از سمت راست برادران را عبور می دهند، غروب از میانه مسیر، فردا از سمت چپ، فردا شب... پاسبانی حرم هم صفایی دارد. اگر روزی قسمتم می شد نوکری درگاه، دوست داشتم خادم درب ورودی بایستم. خالصانه ترین احساس، احساس لحظه دیدار است. انگار کسی که از دور عزیزی را دیده باشد. لحظه شماری می کند برای قرار گرفتن در آغوشش.
معمولا هم این است که خادمین درهای ورودی دوست داشتنی ترند. این اواخر که واقعا فقط تبرک می کنند لباس و بدن زائران را! سلامی می دهی و خداقوت می گویی. اغلب جواب سلام می دهند و بعضی التماس دعا...

***

اینجا ابتدای حریم است. حتی اگر تا چند سال قبل اینجا چمن کاری های اطراف حرم بوده باشد، اما امروز حریم است. حرمت پیدا کرده این سنگ ها به واسطه اتصال. این خاک های روی سنگ ها...
دوباره سربه زیر می شوی...

ادامه دارد اگر اجازه دهند...
هفت قدم فاصله - تا راه آهنی
 شش قدم فاصله - آهنی دوست داشتنی
پنج قدم فاصله - لحظه دیدار نزدیک است...

۸۹/۰۷/۲۳
امیرحسین

نظرات  (۲)

گفتم به عاشقی که گدایی چه سان کنم؟!

گفتا برو به توس ! بگو یا ابا الجواد... !


یا حی !
باب الجواد راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هرکه از این راه میرود...
.
.
باب الجواد را خیلی وقت نیست شناخته ام، نمیدانم، شاید هم خیلی وقت باشد.
سر میزنم به آرشیو وبلاگ م و میرسم به پستی که بعد از آن رفتنم به مشهد، باب الجواد برایم شناس و عزیز شد. اسفندِ 86 بود.
.
بچه تر که بودم، چندباری رفته بودیم زیارت، دبیرستان هم که بودم، با مدرسه رفته بودم.
بعد یک پنج-شش سالی گمانم، قسمتم نمیشد بروم، یعنی انگار راه ام ندهند، یادم هست یک تابستان، همه ی اهلِ خانه، هرکدام یک جوری، یکی با مدرسه یکی دانشگاه و آن یکی با کار، رفتند و من ماندم.
بعدتر که به دوستانی میرسیدم که از زیارت رفتن های مدام میگفتند، عجیب دلم میگرفت. سال اولی بود که نوشتن توی وبلاگ رو آغاز کرده بودم و بعد نمیدانم چه شد که یک دفعه با گروهی راهی زیارت شدیم و محل اسکان جوری بود که از باب الجواد باید وارد میشدیم.
یادم هست که آن دفعه، انگار بارِ اولی بود که رفته بودم مشهد. همه چیز را به دقت نگاه میکردم و میشناختم...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی