از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

- پنج قدم فاصله

لحظه دیدار نزدیک است...

از چیزهایی که همیشه وقتی به مشهد می رسم و آماده زیارت می شوم تازه یادم می افتد، آدابی است که وارد شده برای شخصی که عازم مشهد الرضا -علیه السلام- است. تازه یادم می افتد که روزه ای وارد شده سه روز قبل سفر، غسلی، ذکری هنگام خروج از منزل و... هربار هم نیت می کنم برای بار بعد و بار بعد همان آش و ...

***

حتی اگر زیاد هم مبادی نباشی به ادب غسل زیارت و پوشیدن جامه های تمیز، بار اول که می روی برای زیارت سعی می کنی رعایت کنی. مثل اول مهر که لباس های تمیز می پوشیدیم برای رفتن به مدرسه ای که فضایش همان فضاست و معلمان و کادرش همان... ولی خب، اول مهر بود!
حتی اگر همیشه اهل حرف زدن و شلوغ کردن باشی در مسیر حرم، دلت نمی آید بار اول به جک گفتن و خاطره تعریف کردن بگذرانی مسیر را. حتی معجون های تابستان و شیرکاکائوهای داغ زمستان هم اغوایت نمی کنند.
سخت است حرکت در بین مردمی که گناهی هم ندارند، آمده اند برای خرید سوغاتی، یا زیارتشان تمام شده و در حال برگشتن هستند و لاجرم به فکر وعده غذایی بعدی، برای تو که در مسیر دیداری. حق می دهی به آن ها، لاجرم یا به خیابان که خلوت تر است می زنی، یا سر را پایین می گیری و...

***

فرقی نمی کند کدام سمت حرم مستقر شده باشی. نمی دانم همه تهرانی ها سمت خیابان امام رضا -علیه السلام- و خیابان خسروی مستقر می شوند، یا ما عادت کرده ایم؟ جواب هرچه که باشد، من اما عادت کرده ام حرکت پشت به قبله، رو به حرم را. یا شلوغی خیابان امام رضا-علیه السلام- بوده و مغازه ها و ماشین ها و معجون فروشی های کنار خیابان، یا کوچه های تنگ منتهی به بازار سرشور و باز هم مغازه ها و ماشین هایی که گره می خورند در هم، به خاطر یک طرفه بودن اوایل بازار...

***

آورده که زائر بهتر است آهسته گام بردارد در مسیر حرم، به تسبیح و تنزیه مشغول باشد و...
لذت ندیدن خانه کعبه تا رسیدن به دور حیاط مسجدالحرام آنقدر شیرین زیر زبانت مانده که زیارت هرکدام از اولیاءالله-علیهم السلام- که می روی هم شرم می کنی از نگاه از دور. سر پایین می گیری و آرام آرام پیش می روی. به "غم دل"ی فکر می کنی که می خواهی بگویی، با این که می دانی "که غم از دل برود..."...
چشم که بر هم بزنی رسیده ای به ابتدای باب الجواد-علیه السلام-. نفهمیده ای که این مسیر را چگونه آمده ای تا اینجا...

ادامه دارد اگر اجازه دهند...

هفت قدم فاصله - تا راه آهنی
 شش قدم فاصله - آهنی دوست داشتنی

۸۹/۰۷/۲۲
امیرحسین

نظرات  (۳)

این قدوم و آمادگی قبل سفر، سفر را دلچسب می کند ، دلچسب کردنی!


یا حی !
باب الجواد راه ورودی به قلب توست ... حاجت رواست هرکه از این راه میرود...
.
آن ابتدای ورود را دوست دارم، آن اذنِ دخول خواندن را، آن سر کج کردن و دل دل کردن که آیا اذن میدهند؛ که میگویند، دل ت که بلرزد، اشک ت که به گوشه چشم برسد، اذن داده شده...
کاظمین و سامرا که رفته بودیم؛ باید سریع زیارت میکردیم، نیم ساعت برای هرکدام.
باید تند تند گام برمیداشتیم و میرسیدیم که حرم را از دست ندهیم لااقل.
یادم هست که آن روز از همیشه بیشتر دوست داشتم مزه مزه و آرام آرام بروم سمتِ حرم...




اصلا دوست ندارم یاد عجله های اون روز بیفتم.
هرچند اگر اهل بودم دقیقه ای زیارت شاید کفایت می کرد ولی کیفیت که نیست کمیت را می توان جانشین کرد برای آرامش!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی