از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...


بعضی چیزها هستند که دیر دست آدم می­رسند؛
درست زمانی می­رسند که می­دانی وقت زیادی نداری!
چیزهایی که سال­ها منتظرشان بوده­ای!
حالا که آمده­اند...
فقط مطمئنی که فرصت اشتباه نداری...

پ.ن. به قول آقای معمر، پدر ارمیا:
خدایا هر چی می­دهی شکرت، هر چی می­گیری شکرت...

 


اینجا به پست صدم رسید! همین.

۸۹/۱۰/۱۰
امیرحسین

نظرات  (۵)

یاد این میافتم:
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست

به سلامتی صدتایی شدن تون :)
چون که صد آمد ... خوش آمد !
به یاد ارمیا :

خاک های جنوب مثل چشم عاشق بودند، وقتی که خوب گریه کرده باشد...

سرخ و وسیع..
مثلا چی؟
چند تا مثال میزنی؟!!!

حالا جدا از شوخی
کی وقت اشتباه داریم که تو این موقعیت ها داشته باشیم؟


پ.ن : همون شب اول با موبایل اینا رو نوشتم ولی چون این بیلبیلک امنیتی رو نشون نمیداد نتونستم پست کنم!
فک میکردم که چون کامنت رو یه بار نوشتم پس پست شده دیگه!!!



شوخی؟!
...
گیر نده! اینجا نمیشه!
گاهی باید شکر کرد که دیر می رسند
و وقتی می رسند که وقت زیادی نداری
که اشتباه نکنی.


احسنت
درست می گی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی