از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

چه رفته است که امشب سحر نمی آید؟
شـب ِ فــراق به پـایـان مـگر نمی آید؟

جمال یوسف گـُل ، چشم تیره روشن کرد
ولی ز گــمــشــده ی مــن خـبر نمی آید...

شدم به یاد تو خاموش ، آن چنان که دگر
فــــغان هم از دل ِ سنـــگم به در نمی آید

تو را مگر به تو نسبت کنم به جلوه ی ناز
کـه در تصـــور ، از ایــن خوب تر نمـــی آید

به سر رسید مرا ، دور ِ زندگانی و باز
بلای محنت هجران ، به سر نمی آیــد

منال بلبل ِ مسکین به دام ِ غم ، زین بیش
کـــه نالــه در دل ِ گــُل کــارگر نمــی آیــــد
***
ز باده ، فصل گــُلم توبه می دهد زاهد
ولی ز دست من این کار بر نمـی آید

پ.ن. چند بار گوش کنم کافیست؟!
شعر از رهی معیری - شب جدایی - همایون شجریان

۹۰/۰۴/۰۳
امیرحسین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی