از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

برادر عزیزم(+) از هفت سین های این سال ها نوشته بود و تغییراتی که کرده اند. بزرگواری کرده بود و تقدیم کرده بود آن پست را به بنده و بانو که امسال نوروزمان متفاوت است. نیم نگاهی به گذشته ام کردم و دیدم نوروز همه ی این سال های گذشته که بیشتر احساسشان کرده ام را دور از تهران بوده ام...
تحویل سال های جهادی، به فراخور ساعتشان متفاوت می شوند. اگر روز باشد و ساعت کاری، بچه ها تحویل سال را همان جا هستند. گروه های کاری کنار پروژه ها و شاید هم کنار بچه های فرهنگی در مسجد روستا. با همان لباس های کار! آن سالی که کانال آب میغان را می ساختیم، همانجا کنار کانال ماندیم و هفت سین­مان شده بود سرند و سنگ و ساعت و ...! سال هایی که لحظه ی تحویل، عصر یا شب باشد همه کنار هم هستیم. بچه های فرهنگی از تهران برنامه ریزی کرده اند و می شود یک مراسم ِ برادرانه ی شاد، با چاشنی آل یاسین و قرآن و شعرخوانی و... دیده بوسی های بعد از آن. سال هایی هم که نیمه شب باشد داستان خودشان را دارند، مثل نوروز 1390...

*

اکنون که روزهای آخر سال 90 رسیده، فرصت کرده ام و به سالی که گذشت نگاه می کنم. سالی که پر بود برایم از اتفاقات ریز و درشت، به شیرینی محمدطه و به برکت تشکیل عزیزترین بنیان الهی. این روزها که خانواده مان به قاعده ی دو نفر پرجمعیت تر از سال قبل شده، خیلی اتفاقات مهم دیگر را هم می بینم که در همین سالی که گذشت افتاده اند. همه ی اتفاقاتی که 1390را پرحادثه ترین سال عمرم کرده اند. سالی که آغازش زیباترین آغاز همه ی سال هایی که گذشت بود...
تحویل سال نود نیمه شب بود. نیم ساعتی در دل کویر با نیسان به سمت مسجد روستای کناری رفتیم، با شربت و شیرینی. مردم کویر، نیمه شب هم مهربان بودند، آرام و دوست داشتنی. انگار می کنم که همه ی برکت های سالی که گذشت، از برکت همان دقایق و همان مراسم و همان آرامش دل کویر بود، پشت نیسان، با ذکرهایی که حمیدرضا روی لبمان می راند.

*

حالا که مردم این زمانه پشت پنجره های این اتاق آتش روشن کرده اند و مشغول شادی به سبک خودشان هستند، برادران من در راه روستای چاهداشی اند، هزار کیلومتر آن طرف تر، وسط کویر. در راه رسیدن به نقطه ای که آسمانش پرستاره است و مردمانش مهربان و دستانشان پرسخاوت! خدا به همراهتان بهترین برادرهای دنیا...

 


همان طور که واضح بود، امسال جهادی ما را با خود نبرد و جهادمان شده جهادی نرفتن! الحمدلله علی کلّ حال. ناشکری است اگر قدر روزهای زیبای دونفره­مان را ندانم!
ان شاءالله از سال جدید همه­ی نوشته ها و عکس ها و ... به خانه ای در رازِ دل منتقل خواهند شد. متعاقبا اعلام خواهد شد!
۹۰/۱۲/۲۳
امیرحسین

نظرات  (۵)

مردم کویر، نیمه شب هم مهربان بودند،
رسما شعر گفتی ها
مرحبا

سلام
از اینکه هدیه ی حقیر رو پذیرفتید به خود می بالم.




غربت از دیار حبیب آدم رو شاعر هم می کنه!

سلام
بزرگوارید! شرمنده نکن برادر!
هر چند که حال من و تو به قاعده یک دنیا این روزها تفاوت دارد
هر چند که سال پشت سر برای من و تو به سبک هر دوی مان متفاوت بود
ولی یک جمله این یادداشت خیلی بهم چسبید:
«جهاد ما شده جهادی نرفتن»
و اما اون وانت پر از شربت و شیرینی به بهانه نشستن لبخندی روی لب شان...
شاید برای من تقدیر دیگری را رقم زده باشد...
سال 91 اینجا، انگار قرار نیست به این زودی ها تحویل شود...

الحمدلله که یکی از اصلی ترین دعاهام، توی اون حسینیه ای که دلم واقعا براش تنگ شده مستجاب شد(این پست تو علامت استجابتش)
الحمدلله... به امید استجابت بقیش.
دعا کنید.

کامنت گذاشتن هم سخت شده این روزها.




سید...
سید...
سید...
دعای فرزند رسول الله مگه میشه اجابت نشه؟
دعای ماست که به سقف هم نرسید و تو هنوز چشمت روشن نشده به...
دلم به 91 روشن است برایت برادرم!
سلام داداشم
از اینکه اجساس میکنم خوشحالی مثل همیشه خوشحالم
جدا که چه سالی بود این سال
پر از صعود و ...
خیر است
خیری که شاید در بعشی از موارد نتوان حکمتشو به این راحتی فهمید
یاد لجظات خاصی انداختی
ممنونتم
معلوم نیست سالی که میاد ما کجا تحویل داشته باشیم
دعا
دعا
دعا
مخلصم
از همین جا حلالیت میطلبم و تبریک میگم(تبریک 2 نفره)
یا رووف




سلام
ان شاءالله خدا بهترین خیرات رو قسمتت کنه برادر در سال آینده
وعده ی ما کربلا ان شاءالله...
سالی که با بهار بیآغازد چند چله تا طهور فاصله خواهد داشت؟

التماس نور




امسال (هم) بهار بی تو یعنی پاییز...
سال خوبی داشتیدها، خدا رو شکر...
امید که 91 هم به پرباری 90 باشه، در نوع خودش البته :)
حق نگهدار




الحمدلله بله
ان شاءالله به همین خوبی و خوبتر باشد برای همه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی