از دیار حبیب

از دیار حبیب
از دیار حبیب

بایگانی وبلاگ، فاصله ای نسبتا طولانی را نشان می دهد از اردیبهشت 91 تا آبان 93. روزی که بعد این همه ماه ننوشتن، از آن همه شبکه اجتماعی، به خانه برگشتم، با کلی تغییر؛ که من از دیار حبیب م نه از بلاد غریب...

از آن جایی که معمولاً در ساعات کاری صفحه ی پیام های وارده ی ایمیل م باز است و در منزل هم اتصال برقرار است، معمولاً از رفقا می خواهم که کارهایی که باید انجام دهم و فراموش نکنم را ایمیل کنند. چون عادت دارم تا زمانی که عکس العمل مناسب (از جنس پاسخ، عملیات!، باز ارسال یا ...) را به پیامی نداده ام، به بایگانی نسپارم.

حالا نزدیک دو ماه شده که همه ی پیام ها می آیند و می روند و هنوز یک پیام مانده. که فقط نگاهش کنم و بگویم قبول! من هیچ ام. اصلا هیچ هم نیستم! خودت کارساز باش، به دست هر کس که خواستی...

***

اتفاقی گذرم به نظرات یک پست قدیمی افتاد:

ما دعا کنیم یه کربلا شما بری شاهکار کردیم! بقیه ش خودش درست میشه...
کی میشه من دست تو رو بند کنم! الان واقعا هیچ کدوم از نگرانی هایی که قدیم داشتیم برای تو رو ندارم! (بماند...!)
ممنونتم. دعامون کن هنوز...

سه سال گذشته و هنوز...

۹۳/۰۹/۱۵
امیرحسین

دعا

رزق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی