از لحظه ای که بی تو به هم ریخت فال من
اردی جهنمی شده تقویم سال من
شک می کنم به قهوه و راضی نمی شوم
بیرون کنند ساده تو را از خیال من
امشب جنوب غربی چشمان تو عزیز
بارانی است مثل هوای شمال من
"بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش"
این دفعه هم دوباره همین است فال من
حافظ تو و تبانی این فالگیر پیر!
آن هم برای نیت پاک و زلال من؟
من معتقد نمی شوم امشب به فال ها
اردی بهشت تازه ی تقویم سال من!
شعر از ناهید بیدخوری - انتشار در دفتر 11 شعر جوان
پ.ن. این پست مخاطب ندارد. صرفا زبان شعر خیلی قشنگ بود و البته بیت سومش! بهانه است دیگر! گیر نده آقا سید!